منِ دیوانه

عزیزترینم!
راستش را اگر بخواهید
همین تازگی ها فهمیده ام این شما نیستید که با بقیه فرق می کنید،
احساس لاکردار من است که نسبت به شما،

زمین تا آسمان فرق می کند با حسم نسبت به هر چیز و هر کس دیگری...
عزیزترینم!
منِ دیوانه
به طرز غریبی دوست می دارم
شما را
که متفاوت ترین آدمِ معمولی جهان هستید...


طاهره اباذری هریس

عکس ارسالی ات...

عکس ارسالی ات را...
تازه دانلود کرده ام...
یعنی پاسی گذشته از نیمه شب شما...
در آن سوی دنیا...
همان ساعتی که تو عریان...
پاورچین به سمت آشپزخانه می روی...
و من نیستم که ببینم...
مردد بین یک بشقاب توت فرنگی 
و یک پیاله بستنی میوه ای...
در نور یخچال باز ایستاده ای...
و بخار سرد و آرامش...
می پیچد بر صورت خواب آلوده ات...
چه بی رحم است عشق...
محو تماشای تو در این حالت ...
همیشه می گفتم ...
"سرما نخوری عزیزم"
اما در دل آرزو می کردم...
انتخابت یک قرن طول بکشد...

 

عباس_صفاری

 

همینقدر حیاتی...!

جایَت کنارم خالیست!
مثلِ نبات کنارِ چای ...
مثلِ گلپر رویِ انار ...
مثلِ بویِ نم وقتِ باریدنِ باران
مثلِ برگ‌هایِ طلایی در پاییز 
همینقدر ساده... 
همینقدر مهم...
همینقدر حیاتی...!

 

نازنین سپه

جلوه‌یِ ابدیت

تو جلوه‌یِ ابدیت
به لحظه می بخشی،
که من هنوزم و
در من همیشه ‌وار تویی......

 

حسین منزوی

هر که ..

به هر که گفتم دوستت دارم...
رفت! 
من در کاهش جمعیت این شهر،
دخیلم... 

 

رسول ادهمی

دور از آغوشم

عطرش روی پیراهنم...
آهنگ هایش  در گوشم...
عکس هایش جلوی چشمانم...
ولی او
دور از آغوشم...
خدایا جهنمت بدتر از این است؟

 

امینه صفرپور

كدام را

جای كدام زخم را...
بپوشانم...
كه دوباره عاشقت نشوم
جای شلاق لب هايت
رد بوسه هايت...
یا سردی قدم هايت...
كه روی گونه های جاده نشسته است
كدام را از تو
فراموش كنم
كه دوباره به يادم نيايی؟!

 

علیرضا_اسفندیاری

 

کمترینِ تو

کمی...
فقط اندکی...
مرا دوست داشته باش...
من با کمترینِ تو...
به جنگ...
تمام نفرت های دنیا می روم...

 

علیرضا_اسفندیاری

 

چشم های تو

به چشم کسی جز خودم نیا!
این روزها...
هیچکس جز تو...
به چشمم نمی‌آید...
بگذار مردم نبودنت را...
از چشم من ببینند...
من چشم های تو را...
به چشم خودم دیده‌ام...

 

کامران_رسول‌زاده
 

رودخانه ى رَمَنده

كنارم نشسته اى ...
و من ...
به اقيانوسِ عجيبِ ...
حرف هايىفكر مى كنم...
كه به تو نگفته ام !
امّا هزاران ...
رودخانه ى رَمَنده ى مست...
پاسخ آن ها را ...
از دست هاى تو ...
به دست هاى من...
مى رسانند ...

 

شبنم_سميعيان
 

جهنم سیاه..

حتی اگر هرگز....
بار دیگر تو را نبینم...
احتیاج دارم بدانم...
جایی...
در این شهر کثیف ترسناک...
در گوشه ای از این جهنم سیاه..
تو هستی ...
و مرا دوست داری...

 

ارنستو_ساباتو

 

خودخواهی

من بلد نیستم عاشق کسی باشم ...
که اولویتش نیستم؛ ...
بلد نیستم چشم به گوشی بدوزم ....
و دلشوره بگیرم....
 اسمش را بگذارید خودخواهی...
 ولی من این خودخواهی را ...
به اداهای عاشقانه‌ای ...
که هیچ احساسی پشت سرش نیست...
 ترجیح می‌دهم! 
من برای خودم گل می خرم؛ 
چای دم می‌کنم؛
 میز شام می‌چینم؛
 اما منتظر کسی نمی‌مانم؛ 
نه این‌که خسته شده باشم 
اما وقتی دلم برای کسی تنگ شود 
که دلتنگی‌اش را باور نمی‌کنم؛ 
فکر می‌کنم که دارم به خودم خیانت می‌کنم.. 
تا خودت را دوست نداشته باشی؛
 کسی باور نمی‌کند که هستی 
و بودنت با نبودنت فرق می‌کند

 

نیلوفر_لاری_پور

 

آن شبِ قشنگ...

من دلم برای آن شبِ قشنگ...
من دلم برای جاده‌ای که عاشقانه بود...
آن سیاهی و سکوت
چشمک ستاره‌های دور...
من دلم برای او گرفته است...!

 

محمدرضا_عبدالملکیان

 

اين هوا

اين هوا چتر نمي خواهد...
من را مي خواهد...
تو را مي خواهد...
خيابان وليعصر را مي خواهد
قهوه هاي تلخِ كافه نادري را مي خواهد
بوسه هاي هول هولكيِ پر از شرم را مي خواهد...

 

علي_قاضي_نظام

 

زنی شبیهِ من...

زنی‌ با موهای سیاه...
با بارانی سیاه...
با شال گردنی سیاه...
با کاغذی در مشت...
رویش نوشته...
" تو بهانه ی شعر‌های منی"
زنی‌ که دل به بارانی خیابان‌ها می دهد...
می رود...
می رود...
می رود...
و زیر لب می‌خواند...
دعا کن بر نگردم "
زنی شبیهِ من...

 

نیکی_فیروزکوهی

 

جای خالی

همه مان...
جای خالی کسی را احساس می کنیم 
که فقط می دانیم باید باشد!
او را در خیالمان دیده ایم 
با او زندگی ها کرده ایم!
و آخرش هم ...
این جای خالی را تا همیشه حس میکنیم!
و هیچ کس هم نمیتواند بگوید
من جای خالی کسی را در زندگی ام 
هیچ وقت حس نکرده ام!
آدمیزاد همیشه یک چیز برای دلتنگی دارد!

 

محسن_دعاوی

 

چقدر خوب است...

چقدر خوب است...
کسی بی دلیل تو را دوست داشته باشد
و هنگامی که از او می پرسی
چرا من را دوست داری ؟!
در جواب بگوید 
به خدا نمی دانم چرا اما
این را میدانم که وقتی نباشی
اصلا خوب نیستم!!
چقدر خوب است
 آدم یکی را داشته باشد 
هر وقت به او فکر می کند
تمام درد هایش را فراموش کند!
و چقدر خوب است...
این دوست داشتن های بی دلیل 
آدم را آرام و سبک میکند!

 

محسن_دعاوی

 

درد دارد ....

وقتی می دانید یک نفر دوستتان دارد ...
وقتی می دانید حضورتان مهم است...
حتی در حد چند ثانیه...
وقتی میدانید اگر بی خبرش بگذارید 
خود خوری می کند...
وقتی همه ی این ها را بهتر از خودش میدانید
پس چرا یکهو غیبتان میزند؟
چرا می روید و دیگر خبری ازتان نمی شود؟
پیش خودتان چه فکری می کنید؟
لابد می گویید مشکل خودش است 
می خواست دوست نداشته باشد...
اینطور که نمی شود جانم! مثل این می ماند که 
تو با هزار امید و آرزو پیش دکتر بروی 
بعد دکتر بگوید من کار دارم
 میخواستی مریض نشوی ...
میبینی ؟ همین قدر درد دارد ....

 

محسن_‌دعاوی

 

بیچاره ما ...

بیچاره ما ...
هنوز نیامده ...
خوابمان برد 
توی خواب دست های هم را گرفتیم
توی خواب همدیگر را بوسیدیم
و توی خواب عاشق شدیم!
وقتی بیدار شدیم دیدیم 
هیچ چیز برای از دست دادن نداریم!

 

محسن_دعاوی

کثیف ترین دروغ دنیا

اگر آدم را دوست ندارید ...
لااقل دروغ نگویید!
اصلا مگر مجبورتان کرده اند که
بگویید "دوستت دارم" ؟!
اگر واقعا حسی ندارید ...
اگر واقعا با او خوشحال نیستید
چرا دروغ می گویید؟!
به نظر من دروغ ها درجه بندی دارند...
و این که به دروغ به کسی بگویی دوستت دارم...
کثیف ترین دروغ دنیاست  !

 

محسن_دعاوی

میانِ ما

رازی که میانِ ماست...
شعرهایی‌ست..
که هیچ‌گاه به ذهنمان خطور نکرد...
اما سرودیمشان...
کودکی‌ست...
که نطفه‌اش بسته نشد...
اما به دنیا آمد...
حرف‌هایی‌ست...
که همه از ما می‌دانند...
جز من و تو..
رازی که میانِ ماست...
قلبی‌ست...
که از ابتدای عشق...
ایستاده تپید...

 

افشین_یداللهی

 

رَدِّ كوچكي از يادت

مرگ هميشه كه نكشيدنِ "نفس" نيست...!
مرگ گاهي رويايِ داشتنِ
كسي است كه شب و روز به انتظارِ
آمدنش هستي ...
و او حتي رَدِّ كوچكي از يادت را
هم به ياد ندارد...!

 

ابولفضل_وکیلی

خوبي بدونِ من ؟

نيستي...
رفتي...
ماندم تَنها...!
خيال و دل و آرامشم را...
آرزو هايَم را بُردي...!
خيال بافي هايِ كودكانه ام... 
را بهم ريختي ...!
نبودنت مانند "خوره" به جانم افتاده...
اصلا همه اين ها را بي خيال...
خوبي بدونِ من ؟

 

ابولفضل_وکیلی

زبان دل

یک نفر بیاید که ...
زبان دل بفهمد؛
کنار دلم بنشیند و ...
نبودنت را توجیه کند،
بیاید و توجیه کند اشک هایی را ...
که فقط به بهانه ی نوازش دست های تو...
با شوق تمام،میریزند؛
وگرنه این دیوانه ای که ...
من می بینم؛
تا خود شصت سالگی ام...
هر روز صبح
سراغت را می گیرد 
و هر شب بهانه ی مهرت را...

 

محمد_ارجمند

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...
نوشتیم و نوشتیم و نوشت...
تمامِ احساسمان را جمع کردیم ...
و ریختیم توی چند کلمه ی پشتِ گوشی.
که "دوستت دارم"...
که "قول بده کنار هم بمانیم"...
و قلب های قرمز و بنفشِ دمِ دستیِ بی تپِشی ...
که صدبار هرروز خرج هم می کنیم...
چشم باز کردیم و دیدیم ...
دلتنگی مان را جای دیدنَش ...
با یک جمله برطرف کردیم،...
"دلتنگم جانم،عجیب دلتنگم...
و شنیدیم "منم همینطور عزیزِ من"
ما جای تمامِ این ها...
بایدخیره می شدیم توی چشمَش...
و با صدای بلند داد می زدیم ...
که فلانیِ دوست داشتنیِ من...
بیا...بیا تا از این به بعدِ زندگی را ...
دونفره سر کنیم...
بین اینهمه آدم انتخابت کردم ...
که شیرینیِ هر روزم باشی...
باید قدم می زدیم ...
و برایش قصه می بافتیم...
برای دیدنَش ...
تک تک ثانیه های قرمزِ پشت ترافیک را...
 با ذوقِ تمام می شمردیم...
ماجای تایپ کردنِ هر روزِ پشت هم...
جای دوستت دارم های خشکِ مجازی...
باید نفس می کشیدیم هُرمِ هوایَش را...
باید راه می رفتیم ...
از یک سرِ شهر تا سرِ دیگرش...
دستش را می گرفتیم ...
و تمامِ مسیرمان را هم می گذراندیم ...
به حرف و حرف و تزریق لبخند به جانِ هم؛
مشکل ماست...
مشکل نسل ماست...
که آنقدر دوست داشتنمان را ریختیم توی گوشی،
آنقدر احساسمان را ریختیم ...
توی صفحه های بی روحِ لعنتی...
آنقدر به ریشه ی خشکیده ی قلبمان آب نرساندیم...
که این همه بلاتکلیفیم...
که این همه بی سر و ته...
مشغولیم به دوست داشتنِ هم!

 

محمد_ارجمند
 

فراموش کردنت ...

می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟
می‌گویم آری، مدت هاست....
پوزخندی حق به جانب می زنند و می‌روند.
لابد نمی شناسند...
عشق را...
 یا که عاشق ندیده‌اند....
 فراموش کردنت ...
با دست‌هایی ...
که هر شب خیالت را لمس می‌کنند؟
با گوش‌هایی ...
که تنها، زنگِ دلبرانه‌های تورا می‌شنوند؟
با چشم هایی ...
که سایه‌ی خیالت را دنبال می‌کنند؟ 
می‌پرسند فراموشت کرده‌ام؟
 می‌گویم مگر بوده‌ای...!
نمی‌فهمند منِ بی تو یعنی ناشنواییِ مطلق...
تاریکیِ محض....
عاشق ندیده‌های لعنتی...
 اصلا گیرم همه چیز و همه کس را...
 حتی خودم را هم فراموش کنم...
کافی ست باران ببارد...
با تولد اولین قطره اش من در او حل خواهم شد...

 

او_باران_بود
عادل_رستمکلایی 
 

سیانور مرگ

عطری که از تو روی پیرهنم ...
جا مانده است...
سیانور مرگ آوری است که...
مرا پرت می کند ...
وسط یک مشت خاطره ی لعنتی !
که برای فراموش کردنشان...
جان کنده ام !

 

سوسن_درفش

بوی بغض

بوی بغض می دهم...
شبیه تارشکسته ی کنج اتاقم...
چشم به راه نواختن...
دلم کسی را می خواهد...
از جنس تو...
ازجنس سلام...
می شود تنهایی ام را بنوازی...؟!

 

سوسن_درفش
 

کاشکی

كاشكی قهر مي كرديم...
از هم جدا مي شديم...
بعد يه مدت...
بي هوا پيام مي دادی...
'هيچكس تو نميشه'
مي دونی...
خيلی وقته حس نمي كنم...
با بقيه برات فرقی داشته باشم!
گاهی لازمه از هم دور شیم ...
تا جای بعضی چيزا توو زندگيمون خالی شه ...
و بتونیم خوبی و بدی...
بود و نبود كسيو تشخيص بدیم :)

 

نیلوفر_رضایی

نوشتم و نوشتم

گفتم: «بمان!» و نماندی!
رفتی، بالای بام آرزوهای من نشستی...
 و پایین نیامدی!
گفتم نردبان ترانه تنها سه پله دارد
سکوت ...
و صعود ...
و سقوط!
تو صدای مرا نشنیدی...
و من...
هی بالا رفتم، هی افتادم!
هی بالا رفتم، هی افتادم...
تو می دانستی ...
که من از تنهایی و تاریکی می ترسم...
ولی فتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم...
بی چراغ قلمی پیدا کردم...
و بی چراغ از تو نوشتم!
نوشتم، نوشتم ...

 

نصرت_رحمانی