رقیب

 

 

آخر یک روز خفه ات می کند این اتاق 

وقتی ساکت می نشینی 

به دفتر خاطراتت 

به لاک هایت 

به آرزوهایت طلبکارانه زل میزنی 

و توقع داری حرف بزنند ! 

آخر یک روز خفه ات می کند این اتاق 

وقتی دراز میکشی و 

سقف آرام آرام پایین می آید 

می خوابد روی تو 

لب های سردش حالت را به هم می زند ! 

بی تو 

اینجا 

همه چیز قصد جانم را کرده اند 

بیا تا دیوار ها جرأت نفس کشیدن هم نداشته باشند 

چه رسد به هی بوسیدنم و 

هی بوسیدنم و

هی بوسیدنم ! 

باید درک کنم 

کسی که رقیب عشقی اش دیوار است 

هرگز نمی آید ! 

باید یک رقیب عشقی خوب دست و پا کنم ...

 


حنانه اکرامی

 

 

زخم

زخم،
کهنه اش بیشتر درد میکند
بیشتر میسوزاند
جایش که بماند تو را به سالهای دور می برد
زخمِ با هم بودنهایتان را می گویم!
همان هایی که یک جای سالم
در شادی های مشترکتان نمیگذارند،
بودن هایی که "شبها"
پشت پلکهایتان را داغ میکنند
اشک می شوند و از گونه هایتان سُر میخورند
همان هایی که با یک تشابه اسمی
شما را به هم می ریزند..
کاش این بودنها،
یا اصلا آغاز نشوند یا
همیشه بمانند.

 

زیور_شیبانی

 

احمقانه

 

"من عاشقانه دوستش دارم

و او عاقلانه طردم می‌کند

منطق او حتی از حماقت من هم

احمقانه‌تر است...!"

 

احمد شاملو