مادرم ..

مادرم پنجره را دوست نداشت...
با وجودى که بهار...
از همین پنجره مى آمد ...
و مهمان دل ما مى شد... 
با وجودى که همین پنجره بود...
که به ما مژده باز آمدن چلچله ها را مى داد.
مادرم پنجره را دوست نداشت....
مادرم می ترسید...
که لحاف...
نیمه شب از روی...
خواهر کوچک من پس برود...
یا که وقتی باران می بارد...
گوشه ی قالی ما تر بشود...
هر زمستان سرما...
روی پیشانی مادر ...
خطی ازغم می کاشت و 
پنجره شیشه نداشت ...

 

نیلوفر_لاری_پور

 

مـــادر

مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند ...
که تخت دونفره نداشتن ...
اما شب سرشون رو ...
با شریک زندگیشون...
 روی یک متکا میذاشتن....
عاشقانه‌هاشون رو جار نمی زدن .....
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند ...
که به قناعت ...
و قانع بودن افتخار می کردند.......
مادرهای ما یک میز پر از عطر ...
و لاک...
 و سرخاب ...
و ماتیک نداشتن ...
اما بعد از حمام...
لپ‌هاشون گل می‌انداخت...
و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب می داد...
مادرهای ما با کم و زیادِ زندگی 
ساختن و دَم نزدن ...
صبور بودن...
کیک تولد ...
و کادو ولنتاین ...
و سالگرد ازدواج نداشتن...
 اما خنده‌هاشون عمیق و از ته دل بود..
مادرهای ما هود ...
و ماکروفر ...
و ظرفشویی نداشتن ...
اما خونه‌هاشون همیشه بوی تمیزی می داد..
عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد .....
سبزی و نون تازشون ...
همیشه تو سفره بود ..
شیشه‌های ترشیشون روی طاقچه چیده بود ....
نگران مانیکور پدیکور ناخن هاشون نبودند ...
با دستهاشون کتلت درست می کردند..
 اونقدر خوشمزه ...
که انگشتامون رو هم باهاش می خوردیم...
مادرهای ما واقعی بودند ... 
زنده‌هاشون موندگار و با عزت...
رفته‌هاشون در بهشت‌ جاودانه...

 


نه نگران بهشتم
نه جهنم ،
هم خنده 《مادرم》 را 
دیده ام ،
هم گریه اش را...

 

ازدمیر_آصف

 

ترجمه ی عشق 
به تمام زبان های دنیا 
نام کوچک توست ، مادرم !...

 

 

جلال_حاجی_زاده