مواخذه

هر سال معشوق منی...
هر سال محبوب توام...
می‌دانم، ...
بیش از آنچه که باید آرزو می‌کنم...
و بیش از مرزهای ممکن رویا پردازم...
ولی چه کسی حق دارد...
مرا به خاطر رویا پردازی‌ام مواخذه کند؟
تهیدستان را چه کسی ...
به خاطر پنج دقیقه رویا پرورانیِ... نشستن بر تخت پادشاهی ...
مواخذه ‌می‌کند؟
کویر را چه کسی بازخواست می‌کند...
اگر ویارِ رود کوچکی شود؟
در سه حالت رویا شرعی‌ست...
در حالت دیوانگی...
شاعرانگی...
و در حالت آشنایی با زنی شور‌انگیز...
و زیبا همچون تو...
و خوشبختانه...
مبتلایم به هر سه حالت....!

 

نزار_قبانی

 

عطرِ عشق


من درباره ی تو به آن‌ها نگفته‌ام...
اما تو را دیده‌اند ...
که در چشمانم شنا می کنی...
من درباره ی تو به آن‌ها نگفته‌ام...
اما تو را در کلماتم دیده‌اند...
عطرِ عشق...
نمی‌تواند پنهان بماند‌‌‌...

 

نزار_قبانی

 

دوستت دارم...

دوستت دارم...
و نگرانم روزی بگذرد...
که تو تن زندگی ام را نلرزانی...
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی...
و واژگانم را به آتش نکشی...
دوستت دارم..
و هراسانم دقایقی بگذرند...
که بر حریر دستانت دست نکشم...
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم...
و در مهتاب شناور نشوم..
سخن ات شعر است...
خاموشی ات شعر..
و عشقت آذرخشی میان رگ هایم...
چونان سرنوشت....

 

نزار_قبانی

دوستت دارم

.
می خواهم دوستت بدارم...
و به دين ياسمن درآيم...
و مناسک بنفشه بجا آرم !
و از نوای بلبل دفاع کنم ،
دوستت دارم !
و نقطه ای در پايان سطر نمی گذارم...

 

نزار_قبانی
 

امضای خاص

این عطر را...
که به تنت می زنی...
موسیقی آرامی است...
با امضای خاص تو
که جعل اش محال است...

 

نزار_قبانی

تردید نکن

روزی که به مردی برخوردی...
که یاخته های تنت را به شعر بدل کند
و با پیچش موهایت شعر بسازد...
روزی که به مردی برخوردی
که قادرت کندمثل من...
با شعر حمام کنی
سرمه بکشی...
و موهایت را شانه کنی...
آن روز می گویم، تردید نکن!
با او برو ....
مهم نیست مال من باشی یا او 
مهم این است مال شعر باشی... 

 

نزار_قباني

تا عشق ..

آسانتر نگاهم کن...
من تا عشق بیشتر نخوانده ام...

 

نزار_قبانی

بحر طویل

.
بر تنم بگستران...
گیسوانت را...
همچون نخلستان های انبوه...
این "بحر طویل"
مدهوشم می کند
من کهنه پرست نیستم،
فقط از بوی قهوه ...
و طعم زنجبیل خوشم می آید! 
"شانه" سفر می کند
بر موهایت 
قلب من با او...
هجرت...
سوزان ترین رویای من است...
 

نزار_قبانی

 

چشمانت

چشمانت...
کارناوال آتش بازیست! 
یک روز در هر سال ...
برای تماشایش می‌روم ...
و باقی روزهایم را... 
وقف خاموش کردن آتشی می‌کنم.. 
که زیر پوستم...
شعله می‌کشد! 


 نزار_قبانی

ساده دلانه

.

ساده دلانه گمان می کردم...
تو را در پشت سر رها خواهم کرد!
در چمدانی که باز کردم، تو بودی...
هر پیراهنی که پوشیدم...
عطرِ تو را با خود داشت...
و تمام روزنامه های جهان...
عکس تو را چاپ کرده بودند!
به تماشای هر نمایشی رفتم...
تو را در صندلی کنار خود دیدم!
هر عطری که خریدم...
تو مالک آن شدی!
پس کی؟
بگو کی از حضور تو رها می شوم!
مسافر همیشه همسفر من!

 

نزار_قبانی
 

محتاجم

و من روزگاری است...
به زنی محتاجم...
که غمگینم کند !
به زنی که میان بازوانش...
چون گنجشک گریه کنم...
به زنی که تکه پاره هایم را
چون سفالی شکسته
بند بزند ...

 

نزار_قبانی

دوستم داشته باش

دوستم داشته‌باش
وحشیانه...
بسان تاتاران...
سوزان،..
همچون بیشه زاران
برنده، 
چو باران
متوقف مشو
رها مکن
و هرگز متمدن مشو
چرا که ویران می‌شود بر لبانت، 
تمام تمدن‌ها...

 

نزار_قبانی

 

زبان تازه‌


وقتی گفتم دوستت دارم
می‌دانستم زبان تازه‌ای اختراع كرده‌ام
برای مردم شهری كه خواندن نمی‌دانند.
می‌دانستم شعرم را در سالنی خالی از تماشاگر
می‌خوانم.
و شراب تعارف می‌كنم
به كسانی كه لذت مستی را
در نمی‌يابند...

 

نزار_قبانی

 

تو را ...


تو را ، 
دوست دارم! 
هرگز، رهایت نمی‌کنم! 
در آغوش می‌گیرمت! 
و در چهار فصل میچرخانمت!

 

نزار_قبانی

 

تنهایی

 

نه برف مرا مى ترساند
و نه سرما...
ولى در اين حجم سنگين تنهايى‌ام
براى گرم شدن بهانه‌اى ندارم
جز اين كه
دوستت داشته باشم...

 

نزار_قبانی

 

زیبایی

🍁 

وقتی مردان به تحسین از تو سخن می‌گویند
و زنان به خشم
میفهمم چه قدر زیبایی...


نزار_قبانی

 

رخساره ی دست نیافتنی...

🍁 

تو را
در خلال اندوهم
دوست می دارم
ای رخساره ی دست نیافتنی...

 

نزار_قبانی

 

نگفته‌ام!

 

من چيــزى از عشق‌مان،
به كسى نگفته‌ام!

آنها تو را
هنگامى كه در اشكهاىِ چشمم،
تَن مى‌شسته‌اى،
ديــده‌اند...!

 

نزار_قبانی

 

شیپورِ رسوایی‌

 

وقتی گفتم‌:
دوستَت‌ می‌دارم‌
می‌دانستم‌ که،‌
شورش‌ کرده‌اَم‌ بر قبیله‌اَم‌
وَ
به‌ صدا در آورده‌اَم‌
شیپورِ رسوایی‌ را!

 

نزار_قبانی

 

محبوبم

 

محبوبم،
اگر روزی درباره من از تو پرسیدند
زیاد فکر نکن
مغرور به ایشان بگو :

دوستم دارد ...
بسیار دوستم دارد..

 

نزار_قبانی

 

تاکستان

 

هر مرد که پس از من
ببوسدت
بر لبانت
تاکستانی را خواهد یافت
که من کاشته ام!

 

نزار_قبانی

 

مدارک

 

این
شعرها
تنها
مدارکی
هستند
که به مردم اثبات می کنند
تو چقدر زیبا بوده ای
من
چقدر مجنون..!

 

نزار_قبانی