تو بخند

تحریم، جنگ، تهدید ...
اصلا تو بگو تمام بلاهای آسمانی...
همه بهانه‌ است تا تو بخندی ...
تو بخند....
همه‌چیز بسان قند در چای حل خواهد شد.

 

کیومرث_مرزبان

 

دلتنگی...

خانم چینی در آسانسور گفت: دستت...
نگاه کردم و دیدم در دستم خون جاری‌ست...
ولی حواسم نبود...
بعد رفتم چسب زخم بخرم ....
چسب زخم خریدم و به مغازه‌دار پول دادم 
و یادم رفت بقیه‌ی پول را بگیرم...
حواسم نبود...
بعد دیدم یادم رفته خون را با دستمال تمیز کنم ...
لباسم خونی شده و خون‌های روی 
دست خشک شده‌اند...
حواسم نبود....
رفتم دوباره سوار آسانسور شدم...
صبر کردم و دیدم نمی‌رسم...
نگاه کردم و دیدم 
یادم رفته دکمه را بزنم...حواسم نبود.... 
حواسم نیست...
مدام حواسم نیست..
حواسم به حواسم نیست..
حواسم  هم حواسش به من نیست....
دلم می‌خواهد همه چیز را رها کنم ...
و بدوم دنبال حواسم ...
و پیدایش کنم و ببینم مدام بی خبر کجا می‌رود...
بعد در آغوشش بگیرم و ...
زار زار از سر دلتنگی گریه کنیم ...

 

کیومرث_مرزبان

 

دلتنگی

برای چندمین بار ...
دکمه‌ی کتری برقی را زدم ...
آب جوش آمد 
یادم رفت بروم بریزم 
آب سرد شد و دوباره دکمه را زدم...
آب جوش را ریختم 
در کابینت را باز کردم که چای وردارم 
چای‌ام تمام شده‌ بود
یادم رفته بود...
رفتم ایمیل‌هایم را چک کردم 
یک نفر از دستم شاکی بود 
باید ایمیلی می‌فرستادم و یادم رفته بود....
شیرِ آب را باز کردم که دستی به سر و روی ظرف‌ها بکشم
یاد قبض آب خانه‌ام افتادم
چند روز است که می‌خواهم بروم پولش را بدهم 
یادم می‌رود...
روزهای سه شنبه ...
ناهار ساندویچ با سریال شهرزاد می‌خورم 
دم ناهار دوستی پیغام فرستاد ....
که داری برنامه‌ات را اجرا می‌کنی؟!
به خودم آمدم و دیدم امروز سه شنبه‌ است ...
و یادم رفته‌است...
همه‌اش زیر سر دلتنگی‌ست...
"یادم" روی دلم حساس است
وقتی که دلم تنگ می‌شود 
"یادم" تاب نمی‌آورد او را اینگونه ببیند
می‌رود....

 

کیومرث_مرزبان

 

عشق

اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگی‌تان پیدا شد 
که همه‌چیزش ...
و همه‌ی رفتارهایش را دوست دارید ...
یعنی راه رفتنش را دوست دارید ...
حرف زدنش را دوست دارید ...
صدایش را دوست دارید ...
چشمانش مست‌تان کرد... 
دستانش بهتان امنیت داد ...
شانه‌هایش برای سر گذاشتن جای امنی بود ...
با خندیدن‌اش قند در دل‌تان آب شد 
و حتی گریه‌اش دل‌تان را برد...
واقعا مراقب‌تان بود ...
 نگرانی‌های‌تان نگرانش کرد ...
 غم‌تان طوفانش کرد ...
شادی‌تان آبادش کرد ...
بودن‌اش معنای بودن بود...
 و حتی وقتی که نبود باز هم بود ...
اگر چنین کسی را پیدا کردید ...
تردید نکنید ...
عاشقش شوید ...
عاشقش شوید و برایش بجنگید 
و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد ...
 هفت میلیارد جمعیت زیادی‌ست ...
 اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ...
 وقت برای اشتباه کردن نیست ،...
وقت برای عاشق زندگی کردن ...
و عاشق مردن تنگ است ...
و زندگی هم گوش شنوای خوبی ...
برای حسرت‌های‌‌مان نیست...

 

 

کیومرث_مرزبان