معمولی شدن

هیچ چیز در دنیا…
 بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست ...
 تبدیل به روزمرگی شدن …
از اینکه حضورت برای یک نفر بشود
مثل مسواک زدن …
مثل شانه کردن …
که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد و ...
اگر نداشت بگوید بماند برای بعد ، 
دیر نمی شود!
به خودتان احترام بگذارید ...
با کسی بمانید …
که اولویتش باشید
که برایش دغدغه بشوید
کسی که هر لحظه یادتان در خاطرش رژه برود 
کسی که به کار ، به خواب و استراحتش بگوید :
بایستید …!
اول "او" …

 

فرشته_رضایی

صدا می خواهد

بعضی احساس ها کلمه نمی خواهد...
صدا می خواهد...
لحن می خواهد...
مثل دوست داشتن...
بعضی حرف ها را
نباید نوشت
نباید تایپ کرد
مثل دوستت دارم...
دوست داشتن را باید کنار گوشش...
زمزمه کرد...
و دوستت دارم را با بوسه نشانش داد
چرا نسلی شدیم...
که لب هایمان را از یاد برده ایم
و فقط به دست ها تکیه کرده ایم...

فرشته_رضایی

عکس هایت

عکس هایت را دوست دارم ....
در آن ها طور دیگری هستی ...
لبخند می زنی...
عاشقانه نگاه می کنی...
و از کنارم نمی روی !

 

فرشته_رضایی ‏

ماندنی اگر نیستید

ماندنی اگر نیستید ...
خاطره سازی هم نکنید...
لطفا دین و دنیای کسی هم نشوید!
اصلا این جمله ...
ما به درد هم نمی خوریم را...
نگذارید برای آخر کار...
هر کجای رابطه که ...
متوجه این موضوع شدید دست به کار شوید! 
اصولا، مناظره را برای همین وقت ها 
گذاشته اند 
یک نشست دو نفره تشکیل دهید ...
و دلایلتان را به چالش بکشید
اگر قانع شدید که هیچ...
و اگر نشدید 
رفتنی شوید ، از دل و دنیایش 
بیرون بروید ....
باور کنید این اسمش خیانت نیست ...
این احترام است به او ، به احساسش...
شما رفتنی با منطق را ...
به ماندنی با تردید ترجیح داده اید...
و یادتان نرود ...
اینطور رفتن ها 
این مدل کنارکشیدن ها...
نشانه ضعف نیست ...
برعکس 
آدم های قوی همیشه ...
با خودشان روراست هستند !

 

فرشته_رضایی

عاشق یا معشوق

بی مقدمه پرسیدم ...
بین عاشق شدن ...
و معشوق بودن ...
کدام را ترجیح میدهی ؟
با کمی مکث جواب داد … 
عاشق شدن!
گفتم اماعاشق که باشی ...
همیشه ترس از دست دادن داری...
نگرانی، نکند یک روز ...
یک نفر بیاید که بیشتر از تو ...
ادعای عاشقی اش شود ...
و ناغافل دستش را بگیرد ...
و با خودش ببرد …
نکند یک روز بگوید دوستت ندارد …
اما معشوق که باشی رهایی،
نه ترس از دست دادن داری ...
و نه غصه ی نرسیدن  … 
تازه دوست داشته هم می شوی!
گفت، عاشق بودن ...
با تمام ترس هایش ...
با خودش تعهد می آورد، 
پایبندی به دوست داشتن یک نفر …
آدم عاشق انگیزه دارد...
و عشق اهرمی ست ...
که زندگیش را به جلو می برد …
اما معشوق...
بعضی وقت ها ممکن است ...
حتی تا آخر عمرنداند ...
که کسی دوستش دارد..
یا بفهمد و برایش مهم نباشد ...
و لذتی نبرد …
گفت من فکر می کنم ...
تجربه کردن این حال و هوا...
این پایبندی شیرین ...
و احساسی که زندگیت را ...
تغییر می دهد …
به تمام ترس و خطرهایش می ارزد …

 

فرشته_رضایی
 

 پدرهایِ عاشق

دخترها حواسشان هست...
خیلی خوب می دانند ...
که وقتِ دلتنگی ...
باید کجا بروند ...
و سرشان را ...
بر شانه هایِ اَمنِ ...
چه کسی بگذارند ...
و از تک تکِ آرزوها ، امیدها ....
و ترس هایشان ...
با چه کسی حرف بزنند ...
و زیباترین خنده ها ...
و مظلوم ترین نگاهشان را ...
برایِ چشم هایِ چه کسی ...
کنار بگذارند...
دختر ها حواسشان هست....
حواسشان هست ...
به عطرِ دست هایِ پدر ..
و دلشان غش می رود برایِ...
نوازش هایِ مردانه اش...
اصلا دوست دارند ..
روزی صد بار صدایش کنند ...
و جانِ بابا تحویل بگیرند!
دخترها ؛ خوب می فهمند....
 پدرهایِ عاشق را ..!
دختر ها بی دلیل ...
بابایی نشده اند....

 

فرشته_رضایی

رفتن بد است …

رفتن بد است …
اما بعضی ماندن ها هم افتخار ندارد...
و این انصاف نیست ...
که همیشه انگشت اتهام ...
به سمت آنهایی باشد که می روند …
اگر در یک رابطه می مانی ...
اما یک دفعه تغییر رفتار می دهی ...
بی اعتنا می شوی...
سرد می شوی...
دوستت دارم هایش را می شنوی...
و به روی خودت نمی آوری...
بی قراری هایش را می بینی ...
و برایت مهم نیست…
و کاری می کنی ...
که طرف مقابلت احساس کند ...
زیادی است …
که فکر کند در قلب تو دیگر جایی ندارد...
 و باید چمدانش را ببندد و برود…
خوشحال نباش!
این ماندن …
از رفتن کثیف تر است…

 

فرشته_رضایی

عاشقانه

خیلی از عشق ها ...
وسط همین جر و بحث ها پیش می‌آید ...
با کوتاه آمدن های معمولی... 
با "ببخشید عزیزم "های ساده…
اصلا فکر می کنم ...
یک معذرت خواهی به موقع ...
خیلی عاشقانه تر است ...
از ناز و اداهای بی مورد هر روزه....
یک دانه اش می ارزد ....
به تمام دلبری های دنیا!
آخر پشت چشم نازک کردن ....
و اطوار ریختن را که همه خوب می‌دانند 
اما یک کوتاه آمدن ساده ...
انگار خیلی بلد بودن می‌خواهد 
خیلی باید بزرگ شده باشی تا بخواهی … 
تا بتوانی …
می دانی اصلا من هم دلم می‌خواهد 
که تو را داشته باشم 
تا بعضی از روزها...
 وسط دعواهای احتمالی مان... 
زل بزنم توی چشم هایت ...
و آن "ببخشید عزیزم"رویایی را بگویم 
تا عاشق ترت کنم …!

 

فرشته_رضایی 

تنهاشدن

برای خیلی‌ها تنها شدن آخر دنیاست!
برای بعضی‌ها هم وزن مردن است ..
و برای عده‌ای تبدیل به فوبیا شده…
اسمش را که می‌شنوند دلشان می‌لرزد ...
و فکر کردن به آن کابوس زندگی‌شان است
خیلی‌ها فقط برای ترس از تنها شدن ...
کنار کسی مانده‌اند...
خیانت دیده‌اند و مانده‌اند ...
تحقیر شدند و مانده‌اند…
اما واقعا تا کجا؟؟ 
تا چه اندازه می‌شود یک زندگی را ...
با ترس از دست دادن نگه داشت؟ 
چقدر می‌شود برای تنها نشدن ...
تن به اجبارها داد؟
ای کاش یاد می‌گرفتیم به جای مقابله و ترس 
با تنهایی رفاقت کنیم ...
و همانطور که عشق برایمان مقدس است...
 تنهایی هم قابل احترام بود... 
کاش می‌دانستیم تنها شدن ...
گاهی بهترین فرصت است... 
برای اینکه یاد بگیریم روی پای خودمان بایستیم، 
به شانه ی خود تکیه کنیم.. 
و برای خوب بودن حالمان نیازمند دیگران نباشیم 
تنهایی می‌تواند مثل یک دوست صمیمی...
 مسکن دردهایمان شود... 
گاهی باید ترجیح داد تنها ماند ...
اما زیبا زندگی کرد....
قطعا برای هیچ کس این یک انتخاب نیست ....
اما گاهی بهترین گزینه هست  ....
زیرا رابطه‌ای که از ترس تنها شدن ...
شکل می‌گیرد ...
اسمش "عشق "نیست…!

 

فرشته_رضایی

تاریخ انقضا

گاهی فکر می کنم ...
حرف ها هم …
شبیه غذاها تاریخ انقضا دارند ...
یعنی باید درست و به موقع مصرف شوند ...
یعنی اگر تاریخ مصرفشان بگذرد ...
به درد نخور می شوند...
دور ریختنی می شوند!
 فکر کن …
یک غذای تازه و گرم و داغ ...
چه قدر به جانت می چسبد ؟
حرف ها هم همین اند …
تا وقتی مزه دارند ...
که گوشی برای شنیدن در انتظارشان باشد ... 
زمانش که بگذرد... 
سرد می شوند ، از دهان می افتند!
گاهی …
به این فکر می کنم 
که هیچ چیز در دنیا 
به اندازه ی "دوستت دارمی "
که به موقع گفته نمی شود مسموم نیست!!

 

فرشته_رضایی

فصل پنجم

.

می گفت، هر آدمی برای خودش فصل پنجمی داره ...
که تکلیف تمام فصل هاشو روشن می کنه …
که حال و هوای هر چهار فصلش ...
به حال و هوای اون فصل بستگی داره …
اگه ابری باشه تمام فصل هاش ابریه …
بارونی باشه، بارونیه... 
آفتابی باشه، آفتابیه …
می گفت، فصل پنجم فصل دل آدماست …
حال دل اگه خوش باشه ...
همیشه بهاره، همه جا پر گل و بلبله …
حال دل اگه ناخوش باشه ...
هر فصل پاییزه…
سرد و غم انگیز و برگ ریز ...
که پایان نداره …

 

فرشته_رضایی
 

به روزرسانی

به روز رسانی را ...
که فقط برای انواع بازی ها، 
نرم افزارها ...
و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند …
گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند!
طرز فکرش را ارتقا بدهد…
حال و هوایش را تازه کند …
مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را ...
که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه  ندارد...
رها کند بعضی وابستگی ها را ..
که حال و روزش را به هم می ریزند... 
افسوس ها را …
غصه ها را …
نگرانی ها را …
و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند
گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست ؛
زندگی را نو کرد...  
و یک "من" تازه ساخت...
با باورهایی جدید...
و افکاری رو به رشد …
باور کن ..
لازم است هر از گاهی خودمان را هم 
"به روز رسانی" کنیم

 

فرشته_رضایی

 

وفاداری

شناسنامه ها ...
معیارهای خوبی برای ماندن آدم ها کنارتان نیستند !
این امضاها ... 
مهرها ...
و اثر انگشت ها ...
هیچ گاه یک نفر را سهم شما نمی کند ...
خودتان را آنقدر پایبند این تعهدهای کاغذی نکنید ...
آنقدر که یادتان برود ...
تعهد واقعی را باید جای دیگری بدهید ...
جایی در قلب تان ...
جایی در ذهن تان ...
.
آنجاست که باید روزی چند بار ...
با قاطعیت به خودتان بگویید ...
اینجا خانه‌ اوست ...
و او ...
تنها مالک تمام من است !
اگر فکر می کنید. 
با داشتن نام کسی در شناسنامه تان ...
برای همیشه تصاحبش کرده اید ...
سخت در اشتباهید !
آدم ها برای ماندن کنار کسی امضا نمی خواهند ...
وفاداری می خواهند ...
محبت می خواهند !

 

فرشته_رضایی

 

با آتش بازی کردن

یک دانه کبریت را روشن کن ...
و کف دستت بگذار …
می سوزاند نه ؟
ده بار دیگر هم که امتحان کنی ...
فقط بیشتر می سوزی همین !
بعضی چیزها ذاتشان خطرناک است ...
و هزار سال هم که بگذرد تغییر نمی کنند، ...
مثل کبریت که می سوزاند ...
یا چاقو که تیز است و برنده!
و هر چقدر هم در استفاده از آنها احتیاط کنی ...
یک لحظه بی توجهی ات کافیست ...
تا زخمی ات کنند…
راستش بعضی آدم ها هم اینگونه هستند …
یک بار، دو بار، سه بار که یک نفر را امتحان کردی و دیدی دلت را سوزاند ...
و احساست را زخمی کرد ...
برای همیشه کنارش بگذار …
زیرا فرصت دادن ....
به آنهایی که ذاتشان خطرناک است 
وقت تلف کردن است …
با آتش بازی کردن است !

 

فرشته_رضایی
 

همیشگی باش

همیشگی باش، خب؟؟؟
یک مشترک در دسترس …
یکی که توی هر مناسبت کنارم باشد ،
که زود به زود دلش برایم تنگ شود …
زیاد اهل عاشقی نباش
از رمانتیک بازی سر در نیاور
فقط یک "نفر اولی " بمان
گاهی دنیا را به هم بریز برای آرامشم
همانی شو که فهمیدن دوست داشتن هایش خیلی بلد بودن نخواهد
یکی که آمده بماند
یکی که آمده نرود …
♥️😇

فرشته_رضایی

 

اسارت

 

دلم اسارتی میخواهد
از جنس تو مثل
حبس شدن گوشه آغوشت...

 

فرشته رضایی

 

کاش ..

من چقدر دلم خوش بود!
فکر می کردم ...
پاییز که برسد، خودت را ...
می رسانی …
فکر می کردم می دانی...
آدم هر چقدر هم که قوی باشد ...
این غروب های دلگیر را 
نمی تواند تنهایی سر کند.
فکر می کردم می دانی ...
این زود شب شدن ها… 
این ابرهای تیره در آسمان ...
و باران های گاه و بی گاه…
دمار از روزگارِ آدمِ تنها در می آورد.
فکر می کردم می دانی آدم...
دلش وقت پاییز ...
آن قدر کوچک می شود ....
که جا برای دلتنگی ندارد 
اگر دستی نداشته باشد ...
برای گرفتن ...
و گوشی برای شنیدن …
غصه بیچاره اش می کند!
فکر می کردم می دانی اما …
کاش می دانستی …
کاش خودت را می رساندی …

 

فرشته_رضایی

سفرکرده

میگفت پاییز که می شود ...
یاد خودم می افتم، ...
یاد روزهایی که رنگ و رویم ..
زرد بود ...
تب داشتم ...
و گونه هایم برافروخته،...
غمگین بودم و کم حرف …
همان روزهایی که ...
همه می گفتند عادی نیستم، ..
همه فکر می کردند بیمارم ...
و نمی دانستند عاشق شده ام،...
نفهمیدند ...
غصه ی معشوق در سینه دارم … 
می گفت چند وقت پیش هم ...
که دوباره به همان حال و روز افتادم...
 همانقدر دلگیر و دلتنگ،...
باز همه گفتند عادی نیستم ...
اما هیچ کس نفهمید او رفته … 
هیچ کس نفهمید ...
غم از دست دادن دارم…
راستش این فصل هم...
با این حال و هوای دلتنگ …
این رنگ زرد ...
و گونه های تب دار نارنجی ...
عادی نیست …
شاید عاشق شده پاییز…
شاید سفر کرده دارد!! 

 

فرشته_رضایی