تنهایی
روحم از سرمای تنهائی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهائی
دیگرم گرمی نمیبخشد ...
فروغ_فرخزاد
روحم از سرمای تنهائی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهائی
دیگرم گرمی نمیبخشد ...
فروغ_فرخزاد
فروغ_فرخزاد
فروغ_فرخزاد
من تو را
در تو جستجو کردم...
نه در آن خواب های رویایی...
در دو دست تو سخت کاویدم...
پر شدم ،پر شدم ز زیبایی...
فروغ_فرخزاد
در ببندید و بگویید که من
جز از او از همه کَس بُگسستَم...
كَس اگر گفت چرا؟
باکَم نیست!
فاش گویید که عاشق هستم...
✍️فروغ فرخزاد
"و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است
که همچنآنکه تو را میبوسند،
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند."
فروغ فرخزاد
آدمها به کفشها بیشباهت نیستند !
کفشی که همیشه پایت را میزند ...
آدمی که همیشه آزارت میدهد ...
هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را ،
تحمل کردی تا با او همقدم باشی ...!
فروغ_فرخزاد
در کوچههای خاکی معصومیت
از سالهای رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میزهای مدرسهٔ مسلول
از لحظهای که بچهها توانستند
بر روی تخته حرف «سنگ» را بنویسند
و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.
من از میان ریشههای گیاهان گوشتخوار میآیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانهایست که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.
فروغ_فرخزاد
من از آنجا سر
خوش و آزاد ..
دیده میدوزم
به دنیایی که
چشم پر فسون
تو راههایش
را به چشمم
تار میسازد
دیده میدوزم
به دنیایی که
چشم پر فسون تو
همچنان در
ظلمت رازش
گرد آن
«دیوار» میسازد...
فروغ_فرخزاد
زندگی گر هزار باره بوَد،
بار دیگر تو...
بار دیگر تو...
فروغ_فرخزاد