خیالی

پنج شنبه و یک نم نم باران خیالی
من باشم و آن دلبر زیبای شمالی

در حاشیه ی جنگل سرسبز گلستان
یک آتش و طعم خوش یک چای ذغالی

تصویر قشنگ نم باران روی آتش
یک منظره ی دیدنی و جالب و عالی

وقتی که هم آغوش شوند آتش و باران
بر داغ و کبودی بزند سرد و زلالی

لرزیدن دستش که به دستم گره خورده
یا لمس نگاهش که شود حال به حالی

من مست لبش باشم و او چای بریزد
قوری ست که هی پر شود و خالی خالی

من در پی ترفند که یک بوسه بگیرم
حتّی شده با حیله گری، آن سوی شالی

این قصّه که خواندید خیالات دلم بود
آن هم چه خیالی، خیالات محالی!!

از بس که قشنگ است بنا دارم از امروز
هر هفته خیالی کنم این حول و حوالی!!

 

شدنی نیست

اصرار نکن !
بغضِ دلم وا شدنی نیست ..
گمگشته ی این شعر که پیدا شدنی نیست !
"بوسیدنِ تو
غرق در آغوشِ تو بودن"
رویای قشنگی ست
که با ما
شدنی نیست ...
 

مریم_قهرمانلو

چه سازم


با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی‌ام بی لب دم ساز چه سازم

در کنج قفس می‌کشدم حسرت پرواز 
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم

گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات 
با این همه افسونگری و ناز چه سازم

خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود 
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم

گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز 
با اشک تو ای دیده‌ی غماز چه سازم

تار دل من چشمه‌ی الحان خدایی‌ست 
از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم

ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود 
دو از تو من دل شده آواز چه سازم

 

هوشنگ_ابتهاج

 

بیش از این؟

 

 

با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بی‌وفایی بیش از این؟

گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟

موجی و بر تکه‌سنگی خُرد، سیلی می‌زنی
با به‌خاک‌افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟

زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟

پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟

 

سجاد_سامانی

 

شعر-قیصر امین پور

 

خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین؛ پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛ روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری

 

قیصر امین پور

 

عاشق هستم ..

 

در ببندید و بگویید که من
جز از او از همه کَس بُگسستَم...
كَس اگر گفت چرا؟
باکَم نیست!
فاش گویید که عاشق هستم...

 

✍️فروغ فرخزاد

کدام منم ؟

 

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است
چه کرده‌ای که ز بود و نبودت آزرده است

به عکس‌های خودم خیره‌ام، کدام منم؟
زمانه، خاطره‌های مرا کجا برده است

چه غم که بگذرد از دشت لاله‌ها توفان
که مرگ، دل‌خوشی غنچه‌های پژمرده است

اگر سقوط بهای بلندپروازی‌ست
پرنده‌ی دل من بی‌سبب زمین خورده است

از این به بعد به رویم در قفس مگشای
چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است

 

فاضل نظری

 

می توان

می توان رشته این چنگ گسست
‎می توان کاسه آن تار شکست

‎می توان فریاد داد
‎هان ای طبل گران
‎زین پس خاموش بمان

‎به چکاوک اما
نتوان گفت مخوان



فریدون_مشیری

 

پاييز رو به پايان

 

خبر رسيد که پاييز رو به پايان است
چه دلخوشيد؟ که اين اول زمستان است !

تو اي خزان زده جنگل، مخوان سرود سرور
صبور باش که فصل درخت سوزان است

نبود و نيست مرا همدمي که اين جنگل
نه جنگل است، که انبوه تک درختان است

چه گريه‌ها که نکردند ابرها تا صبح
به پشت گرمي اين غم که ماه پنهان است!

هواي هيچ دلي پرس و جوي دريا نيست
مدار پرسه اين جوي‌ها خيابان است


محمد مهدی سیار