غم نان

از دستهای گرم تو ...
سخن ها خواهم گفت
 غم نان اگر بگذارد !

 

احمد_شاملو

منطق

من ...
عاشقانه دوستش می‌داشتم
و او عاقلانه طردم کرد
منطقِ او...
حتی از حماقتِ من
احمقانه‌تر بود...

 

احمد_شاملو

می پنداشتم

می پنداشتم که عشق...
دیگر هرگز به خانه ی من نخواهد آمد.
می پنداشتم که شعر...
برای همیشه مرا ترک گفته است.
می پنداشتم که شادی کبوتری ست ...
که دیگر به بام من نخواهد نشست.
می پنداشتم که تنهایی...
دیگر دست از جان من نخواهد کشید و خستگی...
دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت.
تو طلوع کردی و عشق باز آمد...
 شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت...
تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. ...
من با توام، و آینه های خالی...
از تصویر های مهر و امید سرشار می شوند.

 

احمد_شاملو

دنیای وارونه

دنيايی كه انسان ناگزير باشد ...
برای اثبات ناچيزترين حقوق خويش...
تا حد مرگ سرود بخواند،
دنيای بسيار زشتی است
دنيايی وارونه با مفاهيم وارونه...

 

احمد_شاملو

تو کجایی

من ...
دوردست ترین جای جهان ایستاده‌ام...
کنار تو... 
تو کجایی؟ 

 

احمد_شاملو

روزی ..

روزی ما دوباره...
کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی...
 دست زیبایی را خواهد گرفت..
روزی که کمترین سرود، بوسه است.
و هر انسان برای هر انسان.
 برادری‌ست...

 

احمد_شاملو 

و من ...

و من...
همه‌ی جهان را
در پیراهنِ گرم تو
خلاصه می‌کنم !

 

احمد_شاملو

پیروزی عشق

بیشترین عشق جهان را ...
به سوی تو می‌آورم
از معبر فریادها و حماسه ها...
چراکه هیچ چیز در کنارمن
از تو عظیم تر نبوده است
که قلبت چون پروانه‌ای !
ظریف و کوچک و عاشق است ...
ای معشوقی که ...
سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غره‌ای...
به خاطر عشقت !
ای صبور...
ای پرستار
ای مومن !
پیروزی تو میوه‌ی حقیقت توست ...
رگبارها و برفها را
طوفان و آفتاب
آتش بیز را....
به تحمل صبر شکستی !
باش تا میوه ی غرورت برسد...
ای زنی که صبحانه ی خورشید
 در پیراهن توست !
پیروزی عشق نصیب تو باد ....

 

احمد_شاملو

دوستت دارم

به تو گفتم...
زیاد، خیلی خیلی زیاد دوستت دارم.
جواب دادى...
هرچه این حرف را تکرار کنى...
باز هم مى خواهم بشنوم!
این گفت و گوى کوتاه را...
مدام....
مثل برگردان یک شعر...
مثل تم یک موسیقی...
هر لحظه توى ذهن خودم تکرار کردم.
اما هرگز تصور نکن که ...
حتى یک لحظه توانسته باشم ...
خودم را با تکرار و با مرور این حرف ...
تسکین بدهم.
نه! ...
من فقط موقعى آرام و آسوده هستم ...
و تنها موقعى به تو فکر نمى کنم...
که تو با من باشى.
همین و بس...

 

احمد_شاملو 

خاتونِ من

لمسِ تن تو...
شهوت است و گناه...
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد،
داغیِ لبت، جهنم من است...
حتی اگر فرشتگان ...
سرود نیکبختی بخوانند،
هم آغوشی با تو...
هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا ...
خوابگاهمان باشد...
فرزندمان...
حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی ...
و من روح القدس...
خاتونِ من!
حتی اگر هزار سال ...
عاشق تو باشم...
یک بوسه ...
یک نگاه حتی حرامم باد
اگر تو عاشق من نباشی...! 

 

احمد_شاملو

ای دیر یافته

دستت را به من بده...
دست‌های تو با من آشناست
ای دیر یافته...
با تو سخن می‌گویم!

 

احمد_شاملو

مرگم باد ..

مرگم باد...
اگر لحظه ای کوتاه بیایم...
از تکرار این ...
پیش پا افتاده ترین حرف... 
که دوستت دارم 
دوستت دارم...
به نجابت باران قسم...

 

احمد_شاملو

سرد ...

در مه‌آلوده‌ هوای خیس ِ غم‌آور...
من در این‌جا مانده‌ام خاموش...
بر جا ایستاده...
سرد....

 

احمد_شاملو

تو ..

.
به تو دست می‌سایم ...
و جهان را درمی‌یابم...
به تو می‌اندیشم...
و زمان را لمس می‌کنم...
معلق و بی ‌انتها...
عُریان...
می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم....
آسمانم...
ستارگان و زمین...
و گندمِ عطرآگینی که دانه می‌بندد...
رقصان
در جانِ سبزِ خویش....
از تو عبور می‌کنم
چنان که تُندری از شب.....
می‌درخشم
و فرومی‌ریزم.

 

احمد_شاملو

تو ای جاذبه ی لطیف

و تو ای جاذبه ی لطیف ِ عطش ...
که دشت ِ خشک را دریا کنی ،
حقیقتی فریبنده تر از دروغ ،
با زیبایی ات 
ــ باکره تر از فریب ــ 
که اندیشه ی مرا...
از تمامی ِ آفرینش ها بارور می کند !
در کنار ِ تو خود را...
من کودکانه ...
در جامه ی نودوز ِ نوروزی ِ خویش می یابم
در آن سالیان ِ گم ، که زشت اند
چرا که 
خطوط ِ اندام ِ تو را 
به یاد ندارند !

 

احمد_شاملو
 

تو ..

به تو سلام می‌کنم...
کنارِ تو می‌نشینم ...
و در خلوتِ تو ...
شهرِ بزرگِ من بنا می‌شود ...!

 

احمد_شاملو

تو را دوست می دارم

.
در فراسویِ مرزهای تنت ...
تو را دوست می‌دارم
در فراسوی مرزهای تنم ...
تو را دوست می‌دارم...
در فراسوی عشق...
در فراسوهای پیکرهایِ‌مان.
با من وعده‌ی دیداری بده....

 

احمد_شاملو
 

با من بمان

.

به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد... 
شکوفه رقصید...
آفتاب درآمد....
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم...
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست...
.
بزرگ ترین اقرارهاست....
من به اقرارهایم نگاه کردم...
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی ...
و من برخاستم...
دلم می خواهد خوب باشم...
دلم می خواهد تو باشم ."
و برای همین راست می گویم....
نگاه کن...
با من بمان...

 

احمد_شاملو

این است ..

اين است عطر خاکستری هوايی ...
که از نزديکی صبح سخن مي گويد
زمين آبستن روزی ديگر است...
اين است زمزمه سپيده...
اين است آفتاب که بر مي آيد...
تک تک ، ستاره ها آب مي شوند.. 
و شب
بريده بريده...
به سايه هاي خرد تجزيه مي شود...
و در پس هر چيز...
پناهی می جويد...
و نسيم خنک بامدادی...
چونان نوازشی ست...
عشق ما دهکده ای که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان و
نه به روز...
و جنبش و شور حيات...
يک دم در آن فرو نمی نشيند...
هنگام آن است که دندان های تو را...
در بوسه ای طولانی...
چون شيری گرم...
بنوشم...

 

احمد_شاملو

شب


طرف ِ ما شب نيست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند
من با تو تنها نيستم، 
هيچ‌کس با هيچ‌کس تنها نيست

شب از ستاره‌ها تنهاتر است...

 

احمد شاملو

 

قلب

 

شنیده بودم قلب هر کس به اندازه مشت گره کرده اش است.
مشت می کنم
و خیره می شوم
به انگشتهای گره خورده ام...
دستم را می چرخانم و دور تا دورش را نگاه می کنم
چقدر کوچک و نحیف باید باشد قلبم.
در عجبم از این کوچک نحیف
که چه به روزم آورده
وقتی تنگ می شود
میخواهم زمین و زمان را بهم بدوزم
وقتی می شکندچنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می کند.
وقتی که میخواهد و نمی تواند
موج موج اشک می فرستد سراغ چشمهایم
در عجبم از این کوچک نحیف

 

✍️احمد شاملو

 

احمقانه

 

"من عاشقانه دوستش دارم

و او عاقلانه طردم می‌کند

منطق او حتی از حماقت من هم

احمقانه‌تر است...!"

 

احمد شاملو

 

احساس

 

"اگر کسی احساست را نفهمید

مهم نیست

سرت را بالا بگیر و لبخند بزن!

فهمیدن احساس کار هر آدمی نیست..."

 

احمد شاملو

 

جای تو

 

چقدر جایِ تو
اینجا
کنارِ من تویِ نگاهِ من
‏خالی است ..

 

احمد_شاملو

 

دلبسته

 

تو را دوست دارم؛
و این دوست داشتن،
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می‌کند...!


احمد_شاملو

 

یکطرفه

 

اینجا قانون
یکطرفه هست
من عاشقانه میسرایمت،
تو فقط دلبری...

 

احمد شاملو