عکس ارسالی ات...

عکس ارسالی ات را...
تازه دانلود کرده ام...
یعنی پاسی گذشته از نیمه شب شما...
در آن سوی دنیا...
همان ساعتی که تو عریان...
پاورچین به سمت آشپزخانه می روی...
و من نیستم که ببینم...
مردد بین یک بشقاب توت فرنگی 
و یک پیاله بستنی میوه ای...
در نور یخچال باز ایستاده ای...
و بخار سرد و آرامش...
می پیچد بر صورت خواب آلوده ات...
چه بی رحم است عشق...
محو تماشای تو در این حالت ...
همیشه می گفتم ...
"سرما نخوری عزیزم"
اما در دل آرزو می کردم...
انتخابت یک قرن طول بکشد...

 

عباس_صفاری

 

همینقدر حیاتی...!

جایَت کنارم خالیست!
مثلِ نبات کنارِ چای ...
مثلِ گلپر رویِ انار ...
مثلِ بویِ نم وقتِ باریدنِ باران
مثلِ برگ‌هایِ طلایی در پاییز 
همینقدر ساده... 
همینقدر مهم...
همینقدر حیاتی...!

 

نازنین سپه

دور از آغوشم

عطرش روی پیراهنم...
آهنگ هایش  در گوشم...
عکس هایش جلوی چشمانم...
ولی او
دور از آغوشم...
خدایا جهنمت بدتر از این است؟

 

امینه صفرپور

كدام را

جای كدام زخم را...
بپوشانم...
كه دوباره عاشقت نشوم
جای شلاق لب هايت
رد بوسه هايت...
یا سردی قدم هايت...
كه روی گونه های جاده نشسته است
كدام را از تو
فراموش كنم
كه دوباره به يادم نيايی؟!

 

علیرضا_اسفندیاری

 

و انتظاری که می کُشد...

نیامده بود...
و اما من
مرده بودم...
عشق همیشه
آمدن...
بوسیدن...
در آغوش کشیدن
یا ماندن نیست...
عشق گاهی...
نیامدن توست...
و انتظاری که می‌کِشم
و انتظاری که می کُشد...

 

علیرضا_اسفندیاری

 

دیوانه ها...

دیوانه ها...
با خودشان حرف نمی‌زنند...
آن‌ها فقط تمام روز را..
به کسی که نیست...
بلند بلند فکر می‌کنند!

 

علیرضا_اسفندیاری

 

چشم های تو

به چشم کسی جز خودم نیا!
این روزها...
هیچکس جز تو...
به چشمم نمی‌آید...
بگذار مردم نبودنت را...
از چشم من ببینند...
من چشم های تو را...
به چشم خودم دیده‌ام...

 

کامران_رسول‌زاده
 

جهنم سیاه..

حتی اگر هرگز....
بار دیگر تو را نبینم...
احتیاج دارم بدانم...
جایی...
در این شهر کثیف ترسناک...
در گوشه ای از این جهنم سیاه..
تو هستی ...
و مرا دوست داری...

 

ارنستو_ساباتو

 

جنگ

جنگ همیشه جهانی نیست...
گاهی تن به تن است...
مثل من که شب را مسلح بودم...
وقتی تو روز را آوردى...
 گاهى خانه به خانه است...
مثل من که ماندم...
مثل تو که رفتی...
و هنوز گریه می کردم که صدایم نکردی
منتظر بودم...
منتظر روزى تعطیل ...
که شایدخورشید گرم تر بشود...
تنهایی صداى بلندى ست ...
که زیر گوشم جا مانده...
گاهی فریب و گاهی آزار می دهد...
زندگی تعطیل نمی شود...
مثل درخت ها ...
كه جمعه ها هم میوه می دهند...


ابريشم_معينى
 

هَـــوایت

چمدانت را بستی...
 اما هَـــوایت را...
جمع نکرده ، رفتی !
هر طرف که می چرخم ...
سر از خاطرات تـــو در می آورم ؛
چه آسان...
به عنکبوت ها سپردی آشیانــه مان را...!
حالا هر بهار که تنهایی ام را می تکانم...
گرد و خاک تلخی به پا می کنند...
خاطـــره ها...
کاش با آمدنت...
برگِ لحظه های مُــرده را...
از کوچه ی ساعت ها ...
جــمع می کردی... 

 

مینا_آقازاده
 

باور نکن!

اگر نیستم...
مطمئن باش که هنوز بی قرارت نشده ام....
من اگر دلم برای تو تنگ شود،...
 می آیم و حتی برای ده دقیقه کنارت می نشینم
به انداره ی یک سلام کنارت مکث می کنم، ...
به قدر یک استکان چای وقتت را می گیرم ..
و مجبورت می کنم ....
تا تو هم دلت برایم تنگ شود! 
من اگر دلم برایت تنگ شود ...
به "قلب صورتی" و "میس یو" و "دل تنگتم رفیق" قناعت نمی کنم....
می آیم، خیره می شوم در چشم هایت ...
و آنقدر شیرین زبانی می کنم ...
تا بفهمی بودنم با نبودنم فرق دارد....
 بفهمی من با تصویرم در تانگو و اسکایپ، با جملات عاشقانه ام در وایبر و فیس بوک ...
و تلگرام و اینستاگرام.....
با ابراز عشق از راه دور تفاوت دارم....
اگر برایت نوشتم "دلم برایت تنگ شده" باور نکن! مثل من که هیچ وقت باور نکردم....

 

نیلوفر_لاری_پور 

 

کنار تنهایی

کنار تنهایی زنی خوابیده است...
تمام دلتنگی اش را ..
پنهان کرده میان دو دست..
چشم به راه مردی ...
که رفت تا برای او ...
عطر خوشبوی وحشی ترین گل را بیاورد
و بر نگشت ...

سهیل_میرزایی

 

جای خالی

همه مان...
جای خالی کسی را احساس می کنیم 
که فقط می دانیم باید باشد!
او را در خیالمان دیده ایم 
با او زندگی ها کرده ایم!
و آخرش هم ...
این جای خالی را تا همیشه حس میکنیم!
و هیچ کس هم نمیتواند بگوید
من جای خالی کسی را در زندگی ام 
هیچ وقت حس نکرده ام!
آدمیزاد همیشه یک چیز برای دلتنگی دارد!

 

محسن_دعاوی

 

میانسالی

میانسالی ام فرا رسید!
روبه روی تلویزیون نشسته ام ...
با یک لیوان چای!
زنم حرفم را نمی فهمد!
من هم نمی فهمم او چه می گوید!
دارم خستگی یک عمر تلف شده را 
روی دوش خود حس می کنم!!
دلم برای آن روزهایی ...
که حرف هایم را می فهمیدی ...
تنگ شده است!
معلوم نیست ...
تو گیر کدام زبان نفهمی افتاده ای!:)

 

محسن_دعاوی

رَدِّ كوچكي از يادت

مرگ هميشه كه نكشيدنِ "نفس" نيست...!
مرگ گاهي رويايِ داشتنِ
كسي است كه شب و روز به انتظارِ
آمدنش هستي ...
و او حتي رَدِّ كوچكي از يادت را
هم به ياد ندارد...!

 

ابولفضل_وکیلی

مرد شده ام ...!

"نِگراني" ندارد كه ...!
اين غروب ها تنها مي روم خيابان را
قدم مي زنم ، 
بعد شام مي خورم...!
به "وُيس" هاي 
قديميِ تو گوش مي دهم ...
چَشمت روشن سيگار مي كشم !
نگراني ندارد "عزيز"
مرد شده ام ...!
مرد...

 

ابولفضل_وکیلی

خوبي بدونِ من ؟

نيستي...
رفتي...
ماندم تَنها...!
خيال و دل و آرامشم را...
آرزو هايَم را بُردي...!
خيال بافي هايِ كودكانه ام... 
را بهم ريختي ...!
نبودنت مانند "خوره" به جانم افتاده...
اصلا همه اين ها را بي خيال...
خوبي بدونِ من ؟

 

ابولفضل_وکیلی

زبان دل

یک نفر بیاید که ...
زبان دل بفهمد؛
کنار دلم بنشیند و ...
نبودنت را توجیه کند،
بیاید و توجیه کند اشک هایی را ...
که فقط به بهانه ی نوازش دست های تو...
با شوق تمام،میریزند؛
وگرنه این دیوانه ای که ...
من می بینم؛
تا خود شصت سالگی ام...
هر روز صبح
سراغت را می گیرد 
و هر شب بهانه ی مهرت را...

 

محمد_ارجمند

سیانور مرگ

عطری که از تو روی پیرهنم ...
جا مانده است...
سیانور مرگ آوری است که...
مرا پرت می کند ...
وسط یک مشت خاطره ی لعنتی !
که برای فراموش کردنشان...
جان کنده ام !

 

سوسن_درفش

کاشکی

كاشكی قهر مي كرديم...
از هم جدا مي شديم...
بعد يه مدت...
بي هوا پيام مي دادی...
'هيچكس تو نميشه'
مي دونی...
خيلی وقته حس نمي كنم...
با بقيه برات فرقی داشته باشم!
گاهی لازمه از هم دور شیم ...
تا جای بعضی چيزا توو زندگيمون خالی شه ...
و بتونیم خوبی و بدی...
بود و نبود كسيو تشخيص بدیم :)

 

نیلوفر_رضایی

نبودنت

نبودنت ...
نقشه خانه را عوض کرده است
و هرچه می گردم...
آن گوشه ی دیوانه ی اتاق را...
 پیدا نمی کنم...
احساس می کنم...
کسی که نیست
کسی که هست را...
از پا در می آورد.

 

گروس_عبدالملکیان

کسی که نیست...

اگر می خواهی از حالِ من بدانی
سخت نیست !
تَصور کسی را که
هر روز چَند بار...
و هر‌ بار چَند ساعَت...
روبرویِ پنجره می ایستد...
و کسی که نیست را به خاطِر می آورد
کسی که نیست...
کسی که هست را
از پای در می آورد...!

 

گروس_عبدالملکیان

مردانه

قبلِ رفتنت...
موهایم را کوتاه کن !
می خواهم مردانه...
پای عشق زنانه ام بمانم...
تا برگردی ...

 

سوسن_درفش

کجایی

از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟
معمار هیجان...
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟
کجا بخوابم که صدای نفس‌هات بیاید ؟
کجا بچرخم ...
که در آغوش تو پیدا شوم ؟
کجا چشم باز کنم ...
که در منظرم قاب شوی ؟
کجایی ؟
کجایی که هیچ چیزی ...
قشنگ‌تر از تماشای تو نیست ...
کجا بمیرم...
که با بوسه‌های تو چشم باز کنم ؟
نارنجی وحشی...
کجایی ؟

 

عباس_معروفی

فریبا

_گفت : چته جوون؟ توو خودتی!
_هیچی نگفتم...
_گفت : با شمام، خیلی توو فکریا!...
از سر میدون که سوارت کردم ...
هی زل زدی به گوشیت ...
و غمبَرَک گرفتی..
_هیچی نگفتم
_گفت : از دستش دادی؟...
 بالاخره گذاشت رفت؟
_هیچی نگفتم
_گفت : آره، حتما گذاشته رفته، ...
همه شون میرن، همه شون،...
 اصن میان که برن ...
_هیچی نگفتم
_گفت : درسته دور و زمونه ی ما ...
از این گوشیا نبود که...
 هی عکسشو نگا کنی ...
هی زخمت دلت تازه شه...
، اما ما هم کلی پیغموم...
و پسغوم .می دادیم به هم ...
_هیچی نگفتم
یه نگاه آرومی بهم انداخت وُ...
_دوباره گفت : بعدش یهو میدیدیم..
 توو کوچه مون عروسی شده...
 و یار رفته که رفته...
ما می موندیم و گریه و ...
ناله و اشک و زاری و ...
شبای بی انتها...
آخرشم هیچی به هیچی
_هیچی نگفتم : 
_گفت : اما مرد باش، ...
هرچی باشه چارتا پیرهن ...
بیشتر از شما جوونا پاره کردیم،...
 بالاخره فراموشش می کنی،...
 بهت قول میدم، ...
جوری که ...
حتی اصلا اسمشم یادت نیاد...
_گفتم : آقا دستت درد نکنه،...
 سر چار راه پیاده می شم...
کرایه رو که دادم بهش...
دیدم رو مچ دستش...
 با خالکوبی نوشته : «فریبا»

 

بابک_زمانی 

نبودن ...

گفتم  بالاخره که فراموشش میکنی...
اینجوری نمی‌مونه ... 
نفس عمیقی کشید و گفت :
یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره !
با اینکه نیستن ، با اینکه رفتن ،
ولی هیچ وقت خاطره‌شون تموم نمیشه ! 
گفتم : ولی همین که نیستش ،
کم‌کم همه چی تموم میشه ...
گفت بودنِ بعضی از آدما ،
تازه از نبودنشون شروع میشه !


بابک_زمانی

نگرانم

نگرانم!
و دلم بیشتر از تمام...
تنگ شده است....
تا شاید دوباره بنویسم...
مراقب دلت باش...
مراقب من!

 

افشین_صالحی
 

نفس گیر

تمام شهر
چه نفس گیر شده
از وقتی آنجا را ترک کردی..!
هنوز پشت پنجره منتظرم
قول داده بودی
برگردی..!!!

 

فرشید_عسکری

 

باور كنيد ....

نه به شما فكر مى كند.. 
نه قبل از خواب عكستان را نگاه مى كند..
نه با شنيدن اسمتان دلش مى لرزد..
نه "دل تنگ" شماست..
نه با هواى بارانى ياد شما مى افتد..
نه بارها ترانه ى مورد علاقه يتان را گوش مى دهد..
نه از نبودتان گريه مى كند..
نه "دوستتان دارد"...
باور كنيد اگر غير از اين بود مى آمد...
خودتان را گول نزنيد...
اگر غير از اين بود مى آمد 
باور كنيد مى آمد...
باور كنيد ....

 

 

فرزانه_صدهزارى

 

كيو دارم گول مي زنم.؟!

.
بقيه ى آدمارو نمي دونم...
ولى من مدام  دارم خودمو گول مي زنم.!
وقتى كه تنهايى توى اطاقمو ...
جز خودم و خدا هيچ كس اونجا نيست
 براى هزارمين بار شمارت رو ذخيره مي كنم،...
چون شمارت رو پاك كرده بودم ...
كه بگم تو اصلا برام مهم نيستى!.
تنهايى به عكست نگاه مي كنم...
تنهايى دلم ضعف ميره واسه ژستى كه گرفتى..
واسه چشمات كه مخاطب عاشقانه هاى منن..
واسه صدات كه از تويه عكس مي شنومش..
واسه عطرت كه حسش مي كنم..
واسه خود خودت...
اما چند دقيقه ى بعد دوباره شمارت رو پاك مي كنم
چون بگم تو واسه من مهم نيستى.!
جز من و خدا هيچ كس اونجا نبود..
من كيو دارم گول مي زنم.؟!

 

فرزانه_صدهزارى