جنگ

جنگ همیشه جهانی نیست...
گاهی تن به تن است...
مثل من که شب را مسلح بودم...
وقتی تو روز را آوردى...
 گاهى خانه به خانه است...
مثل من که ماندم...
مثل تو که رفتی...
و هنوز گریه می کردم که صدایم نکردی
منتظر بودم...
منتظر روزى تعطیل ...
که شایدخورشید گرم تر بشود...
تنهایی صداى بلندى ست ...
که زیر گوشم جا مانده...
گاهی فریب و گاهی آزار می دهد...
زندگی تعطیل نمی شود...
مثل درخت ها ...
كه جمعه ها هم میوه می دهند...


ابريشم_معينى
 

حسرت


همیشه حسرت دوستت دارم شنیدن ها نیست ...
که به دل ادم می مونه!
بعضی وقتا حسرت اینکه بپرسه...
 "دوستم داری؟" ادمو پیر می کنه....
دلم می خواست یه بار بپرسه...
تا بهش بگم الان که جوونی، قشنگی، جذابی، خوش صدایی..
.همه دوستت دارن!
من وقتی که چروک زیر چشمت بیفته هم ...
دوستت دارم...
وقتی سرعتت تو راه رفتن کم بشه ،...
وقتی غروبا چشم منتظرتو به در می دوزی...
 تا بهت سر بزنن...
،وقتی دستت بلرزه ...
و لیوان اب از دستت بیفته هم دوستت دارم....

اصلا من ...
ادم دوستت داشتن تو روزای تنهایی و سختیتم!
اما نپرسید! هیچ وقت! 
و من غمگین ترین شعر دنیا هستم ...
که سروده نشد...

 

کیانا_شایسته_فرد 

 

غم انگیز است

حتی یک نفر را نداشتم ...
که با او دردودل کنم...
کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم...
میفهمی؟
میدانی عشق یعنی چی؟
خیال نمی‌کنم بفهمی....
هیچ کس نمی‌داند من چه حالی دارم،هیچکس ...
دلم از تنهایی می‌پوسید ...
و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می‌شد.
آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید
غم‌انگیز نیست...؟


عباس_معروفی

خسته ام

از این تنهایی هزارساله خسته‌‌ام...
از این که صدای تو را بشنوم...
خیال کنم وهم بوده...
این که هرچی بخواهم بخرم ..
می‌گویم حالا نه..
صبر می‌کنم وقتی آمدی...
از این اجاق خاموش...
این قابلمه‌ها، ماهیتابه‌ها...
این شراب که هنوز بازش نکرده‌ام...
گیلاس‌های خاک گرفته...
بشقاب‌های دلمرده...
این فیلم که قرار بود با هم ببینیم..
متکایی که سرت را می‌گذاشتی...
خودم که بهانه‌جو شده...
از این انتظار خسته‌ام...
همین جا نشسته‌ام بر زمین ...
و فکر می‌کنم...
چه خوب که زمین گرد است ...
عشقِ من می‌روی
آنقدر می‌روی که باز...
آنسوی زمین می‌رسی به من...

 

عباس_معروفی 

مرا ببخش

وضعیت خوبی ندارم ...
مرا ببخش! 
دستم از اشیا رَد می‌شود ...
رَد می‌شود از تلفن ...
فراموشت نکرده‌ام 
فقط کمی... 
کمی، 
مُرده‌‌ام! 
 
رسول_یونان
 

نفس گیر

تمام شهر
چه نفس گیر شده
از وقتی آنجا را ترک کردی..!
هنوز پشت پنجره منتظرم
قول داده بودی
برگردی..!!!

 

فرشید_عسکری

 

مهم تو بودی

آدم هایِ زيادى را می شناسم 
كه مرا دوست ندارند!
اما در ميانِ اين همه...
مهم تو بودى...
كه از همه بيشتر دوستم نداشتى...

 

پيمان_شمس

 

كيو دارم گول مي زنم.؟!

.
بقيه ى آدمارو نمي دونم...
ولى من مدام  دارم خودمو گول مي زنم.!
وقتى كه تنهايى توى اطاقمو ...
جز خودم و خدا هيچ كس اونجا نيست
 براى هزارمين بار شمارت رو ذخيره مي كنم،...
چون شمارت رو پاك كرده بودم ...
كه بگم تو اصلا برام مهم نيستى!.
تنهايى به عكست نگاه مي كنم...
تنهايى دلم ضعف ميره واسه ژستى كه گرفتى..
واسه چشمات كه مخاطب عاشقانه هاى منن..
واسه صدات كه از تويه عكس مي شنومش..
واسه عطرت كه حسش مي كنم..
واسه خود خودت...
اما چند دقيقه ى بعد دوباره شمارت رو پاك مي كنم
چون بگم تو واسه من مهم نيستى.!
جز من و خدا هيچ كس اونجا نبود..
من كيو دارم گول مي زنم.؟!

 

فرزانه_صدهزارى

 

بی تو ..

 

یکی از همین روزها...
خودم را بر می دارم و دور می اندازم...
من بی تو آن قدر تکه تکه ام....
که به درد عشق نمی خورم...

 

سوسن_درفش

 

لباسهایت

 

 

هر روز صبح

در  را باز می‌کنم

روی بند، لباس‌هایت را پهن می‌کنم

به همسایه‌ها که نگاهم می‌کنند

لبخند می‌زنم

همین که همه فکر می‌کنند هستی

کافیست

 

بهزاد_رحیمی
 

گذشت کردی

 

 

شايد تند رفتم...
ولي هرگز نشد از تو سبقت بگيرم...
اما تو انقدر با گذشت بودي...
كه از من هم گذشتي!!

 

حامد_رفيعی

 

تو از آنِ من نیستی
اما تو را دوست دارم
هنوز تو را دوست دارم
و دلتنگی ات مرا میکُشد،،،

 

👤 محمود_درویش

 

‌تا به حال شده دوست داشتنت را قورت بدهی... لبخند بزنی... بی تفاوت باشی...؟
شده دلتنگی بپیچد به دلت، راه نفست را ببندد، خفه ات کند...
هی دستت برود سمت گوشی...برش داری... نگاهش کنی... پرتش کنی.....برش داری... نگاهش کنی... پرتش کنی...؟
شده یک آهنگ برایت شود روحِ یک لحظه... بشود خاطره... و هر چه تکرار شود دیوانه ترت کند...؟
شده بروی همان خیابانی که با او رفته ای... چند متر جا را هی بالا و پایین کنی... اشک بریزی و... لذت ببری... همانقدر که آن روز لذت بردی...؟
شده قسم بخوری دیگر کاری به کارش نداری... اما یکهو در یک لحظه گوشی موبایل را برداری، پیغامی تایپ کنی... انگشتت برود سمت کلمه send ....منطقت بمیرد، قلبت تند تند بزند و ... send کنی...؟
شده تمام روز را در انتظار یک جواب، بیقرار باشی... نرسد این جواب... آخر گوشی را برداری و اینطور بنویسی: " اشکالی نداره، اگه نمی خوای جواب بدی، نده... فقط می خواستم بدونم خوبی؟ همین... مواظب خودت باش "

شده باز جوابی نیاید...؟

باز بشکنی... هزار بار دیگر هم بشکنی اما باز با دست و دلِ شکسته، دوستش داشته باشی... ؟

شده اینهمه عاشق باشی...؟

 

👤 پریسا_زابلی_پور

 

و تو هم روزى پير مى‌شوى
امّا من
پيرتر از اين نخواهم شد
در لحظه‌اى از عمرم
متوقف شدم
منتظرم بیایی

 

👤 شمس لنگرودی

 

همشهری

 

من و تو دیگر برای هم غریبه شده ایم!
و تنها وجه اشتراکمان این است که در یک شهر زندگی میکنیم
اما هیچ وقت فکرش را نمیکردم برای یک همشهریِ غریبه
این همه دلم تنگ بشود...


ابراهیم_عسکری 

 

دیگر برنمیگردند...

 

تلفن همراهت را درنظر بگیر،
حالش که خوب نباشد هنگ میکند..
ابتدا روزی یکبار،سپس روزی دوبار..و تو اهمیت نمیدهی!چون با یکبار ری استارت مجددا شروع به کار میکند.. این اتفاق اگر همینطور ادامه پیدا کند و تو اهمیت ندهی پس از مدتی یک روز هنگ میکند و دیگر با ری استارت که هیچ..با بردن به تعمیرگاه هم
درست نمی شود که نمی شود..
آدمهای خوب همینطورند..
اوایل از نبودنت گله میکنند..
تو اهمیت نمیدهی،
آنها گله میکنند و تو هی غر میزنی که سرم شلوغ است و ال است و بل است..
اما میان تمام مشغله هایت یک روز میرسد که حالشان مانند تلفن همراهت خراب میشود.. تو نمی بینی اما آنها چمدان کوچکشان را برمیدارند
و چندتایی خاطره ی خوب از تو به یادگار برمیدارند تا در خلوتشان برای تو اشک بریزند.. و می روند..
می روند و دیگر بر نمیگردند..
تو باز هم نمیفهمی..رفتنشان را..چون ماندنشان را نفهمیده بودی..
اما روزی میرسد که به شدت دلت از چیزی میگیرد..آنقدر می گیرد که راه نفس کشیدنت را بند میکند..
تو می نشینی و با خود فکر میکنی..
به چیزهایی
که اهمیت نداده بودی..
به گله ها..به بودن ها..
و آن وقت است که دلت بیشتر از ماندن هایشان میگیرد تا رفتنشان..
ماندن هایی ک قدر ندانستی..
آن روز آرزو میکنی که برگردند این آدمهای خوبی ک روزگاری روزهایشان، درکنار تو اما.. بدون تو سپری میشد..
ولی یادت باشد آدمهای خوب وقتی رفتند،دیگر
برنمیگردند...

 

زیور_شیبانی

 

بگذریم

به خودم قول داده بودم حتي اگه يه روز بخواد از اين خونه بره جلوشو بگيرم، اينكارو هم كردم! اما ميدوني تا يه جايي اينكار جواب ميده!
تا يه جايي ميتوني بهش بفهموني دوسش داري!
بيشتر از اون ديگه تو ميشي يه آدمي كه هميشه هست و هر بلايي كه بخواد ميتونه سرت بياره چون هيچوقت نميري!
اينجاست كه شكستن هات شروع ميشه!
بعضي وقتا بايد از آدم ها بگذريم قبل اينكه شكسته بشيم، خودمون و غرورمون و همه ي احساسمون!
بعضي وقتا بايد از آدما بگذريم و رهاشون كنيم تا بهشون درس بديم! كه فكر نكنن ميتونن هر بلايي سر كسي كه دوسشون داره بيارن!
بعضي وقتا بايد حسرت داشتنمون رو به دل نامهربونا بزاريم...
"آري، از نامهربانان گاهي بايد بگذريم"!
منم فقط وايسادم و از گوشه ي چشم به رفتنش نگاه كردم، آره واقعا رفت...!
ببين جانم،نامهربونا كه ميرن اما مهربون هاي زندگيتونو حتي اگه ميخوان برن جلوشونو بگيريد! دو دستي محكم بچسبيد بهشون، چيزي كه داره منقرض ميشه آدم مهربون و خوش قلبه!


امیرمنصوری

 

کاش

 

کــاش
فـقط دوسـتَم بــودی
مـی رَفتیم گـِردو بازی و کـِیف می‌کـَردیم .
عـِشق
تنـها حـِماقتی بــود که تنـهاترمان کـَرد...

 

هادی_قنبرزاده

 

زمستان

 

زمستان
برای من
از همان دقیقه‌ای شروع شد
که تو پایت را
از در این خانه
بیرون گذاشتی...

 

حمیدرضا_عبداللهی

 

نیامدی...

 

رو به قبله فتاده ام
رو به روی در
داشتم قدم هایت را
می پرستیدم
نیامدی...

 

ساناز_يوسفى

 

نمی‌آید

 

این پا و آن پا نکن
خودت را به ناپیدای جاده بسپار
اگر آمدنی بود تابحال آمده بود
یک دقیقه که هیچ
یک عمر هم که پاییز بمانی
یک عمر هم که یلدا بگیری
کسی که برای نیامدن رفته
نمی‌آید


مسلم_علادی