مهتاب

یاد گرفته ام تنهایی ام را...
ماهرانه پشت روزنامه ای 
پنهان کنم ! 
اما از مهتاب...
که بوی شانه های تو را می دهد
چیزی را نمی توان پنهان کرد . . .

 

عباس_صفاری

 

پس چرا ؟

آینه ی توی اتاقت...
اگر یک روز تو را نبیند
ترک نمی خورد؟
دگمه ی پیراهنت...
اگر یک روز نپوشی اش
نمی افتد؟
شیشه ی ادکلنت...
اگر روزی به گردنت نپاشی اش
نمی شکند؟
پس چرا
حالا که من نمی بینمت
حالا که در آغوش نمی کشی ام
و حالا که لب هایم گردنت را...
هم ترک خورده ام
هم افتاده ام
و هم شکسته...؟

 

آنا_جمشیدی 

شمالی


بی تـو 
لهجهِ چشمم...
شمالی ميشود گاهی!

 

 

رسول_مختاری‌پور