گریه کردم
و تمام شب را ...
برای دخترهایی که ...
در تنهایی از خودشان خجالت میکشند ...
گریه کردم...
دخترهایی که بعدها ...
از خود متنفر میشوند ...
و مثل یک درخت توخالی ، ...
پوستهای بیش نیستند.
و عاقبت به روزی میافتند ...
که هیچ جای اندامشان حساس نیست، ...
روح و جسمشان همان پوسته است، ...
و خودشان نمیدانند چرا زندهاند...
برای دخترهایی که ...
در تنهایی از خودشان خجالت میکشند ...
گریه کردم...
دخترهایی که بعدها ...
از خود متنفر میشوند ...
و مثل یک درخت توخالی ، ...
پوستهای بیش نیستند.
و عاقبت به روزی میافتند ...
که هیچ جای اندامشان حساس نیست، ...
روح و جسمشان همان پوسته است، ...
و خودشان نمیدانند چرا زندهاند...
عباس_معروفی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۸ ساعت 16:19 توسط ܔܜܔ💙 رهــــا 💙ܔܜܔ
|