زبان دل

یک نفر بیاید که ...
زبان دل بفهمد؛
کنار دلم بنشیند و ...
نبودنت را توجیه کند،
بیاید و توجیه کند اشک هایی را ...
که فقط به بهانه ی نوازش دست های تو...
با شوق تمام،میریزند؛
وگرنه این دیوانه ای که ...
من می بینم؛
تا خود شصت سالگی ام...
هر روز صبح
سراغت را می گیرد 
و هر شب بهانه ی مهرت را...

 

محمد_ارجمند

آدم های گوشه گیر

ڪمی این روز ها بیشتر...
حواستان به آدم های گوشه گیر ...
زندگیتان باشد
ڪمی اضافه تر دوستشان داشته باشید...
اینها همان آدم های تنهایی اند
ڪه هی سردشان می شود...
و ڪسی عین خیالش هم نیست...
تمام وجودشان هم اگر یخ بزند
ڪسی حواسش نیست...
نه دستی برای گرم شدن دارند...
و نه دلی برای تنگ شدن...
بیچاره بعضے ها...
ڪه تمام وجودشان را 
هم اگر سرما بگیرد
فرقے به حال ڪسی نمیڪند...

 

محمد_ارجمند

تعبیرِ خوبِ تمام خواب ها

باید بنویسی جانم...
باید هر لحظه به زبان بیاوری؛
"دوستت دارم" را...
بنویسی و بچسبانی روی تمامِ وسایلِ خانه...
که چشم باز کنم و بخوانم...
آنقدر محکم به زبان بیاوَر...
که از کفِ زمین ...
جمع کنیم بازارِ تمام خواستن های دست دوم را
که خالی کنیم هوا را ...
از عطرِ دوست داشتن های چند روزه!
باید آنقدر پر سر و صدا باشی ...
که تمامِ شهر بشنوند ...
و به تماشا بنشینند برای دیدنِ حال خوبمان...
بنویس...
و امضا کن...
تا ثابت کنم که "تو"...
تعبیرِ خوبِ تمام خواب های بی قراری!

 

محمد_ارجمند 

لازمه

هر جای دنیا که قلبت و غم گرفت...
هر روزی که بخاطر یک نفر...
که بخاطر یک اتفاق تلخ...
دلت شکست ...
و واسه آون آدم گذشته تنگ شد...
سرت رو محکم تر از همیشه بالا بگیر
یک طعمِ تلخ...
یک شکست...
گاهی وقتا لازمه...
 برای اینکه دیگه اون آدم قبل نباشی!
لازمه عزیزِ منِ..
و این یک اتفاق خوب توی زندگی هر آدمیه!

 

محمد_ارجمند

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...
نوشتیم و نوشتیم و نوشت...
تمامِ احساسمان را جمع کردیم ...
و ریختیم توی چند کلمه ی پشتِ گوشی.
که "دوستت دارم"...
که "قول بده کنار هم بمانیم"...
و قلب های قرمز و بنفشِ دمِ دستیِ بی تپِشی ...
که صدبار هرروز خرج هم می کنیم...
چشم باز کردیم و دیدیم ...
دلتنگی مان را جای دیدنَش ...
با یک جمله برطرف کردیم،...
"دلتنگم جانم،عجیب دلتنگم...
و شنیدیم "منم همینطور عزیزِ من"
ما جای تمامِ این ها...
بایدخیره می شدیم توی چشمَش...
و با صدای بلند داد می زدیم ...
که فلانیِ دوست داشتنیِ من...
بیا...بیا تا از این به بعدِ زندگی را ...
دونفره سر کنیم...
بین اینهمه آدم انتخابت کردم ...
که شیرینیِ هر روزم باشی...
باید قدم می زدیم ...
و برایش قصه می بافتیم...
برای دیدنَش ...
تک تک ثانیه های قرمزِ پشت ترافیک را...
 با ذوقِ تمام می شمردیم...
ماجای تایپ کردنِ هر روزِ پشت هم...
جای دوستت دارم های خشکِ مجازی...
باید نفس می کشیدیم هُرمِ هوایَش را...
باید راه می رفتیم ...
از یک سرِ شهر تا سرِ دیگرش...
دستش را می گرفتیم ...
و تمامِ مسیرمان را هم می گذراندیم ...
به حرف و حرف و تزریق لبخند به جانِ هم؛
مشکل ماست...
مشکل نسل ماست...
که آنقدر دوست داشتنمان را ریختیم توی گوشی،
آنقدر احساسمان را ریختیم ...
توی صفحه های بی روحِ لعنتی...
آنقدر به ریشه ی خشکیده ی قلبمان آب نرساندیم...
که این همه بلاتکلیفیم...
که این همه بی سر و ته...
مشغولیم به دوست داشتنِ هم!

 

محمد_ارجمند