کمی انصاف


جان عزیزتان دررابطه هایتان کمی انصاف داشته باشید.وقتی بنابه هردلیلی قصدرفتن کرده اید ودیگر
نمی خواهیدباطرف مقابلتان ادامه دهیدحداقل برای اتمام متوسل به ترحم ودروغ نشوید!
به فرض نگوییدتوآدم خوبی هستی ومن برای تومناسب نیستم،لیاقت توراندارم،نگویید میخواهم مدتی تنها باشم،شمارابه خداقسم نگوییدتاهرچه قسمت باشد،شایددوباره بتوانیم باهم باشیم.آخرآدم است باورمیکند،انتظار
میکشدوچه چیزسخت ترازانتظار؟
اوچه میداندکه این حرف هابهانه ای است برای فرار.باورکنیداین جملات که که افکارماباهم یکی نیست یامن دیگر تورادوست ندارم قابل تحمل تراست ازشنیدن یک مشت دروغ وحبس شدن درامیدواهی.
جان عزیزتان هرچندتلخ اماحقیت رابگوییدکه دردکمتری دارد.

 

بی خیالی

 

کاری به کارِ آدم هایی که میانِ کوهی از درد و ناخوشی دارند می خندند ،
نداشته باشید ...
آن هایی که هیچ چیز بر وفقِ مرادشان نیست ، اما هنوز هم خنده بر لب دارند ...
به خدا این مدل بی خیال بودن ، هنر می خواهد ... !
باور کنید ، تظاهر به بی خیالی از خلافِ رود شنا کردن هم سخت تر است ...
هیچ کس نمی داند در دلِ این جور آدم ها چه می گذرد ...
هیچ کس نمی داند شب هایشان با چه زجری صبح می شود..
شاید دارند میانِ خنده هایشان تمام سعی شان را می کنند که فراموش کنند ...
این ها خیلی خسته اند ،،،
خیلی ...
بی انصافی ست که از فرصتِ لبخندهایِ مصنوعی هم محرومشان کنیم ...
جانِ عزیزتان ؛
قضاوت نکنید !
سرزنش نکنید !
برچسب نزنید !

 

کدام پنجره


بارها گفته ام این شهر بهار ندارد
باغ ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبه باز نشود؟

 

لیلا_کردبچه

 

امتحان

 

به سرم زد ...
يك شب ناشناس امتحانش كنم...
بازىِ خطرناكى بود ...
اما به ريسكش مي ارزيد...
+سلام
-سلام...شما؟
+غريبه
خدا خدا مي كردم ...
كه ديگر پيامى نگيرم...
آخر قرارمان اين بود ...
كه ناشناسى واردِ حريممان نشود
-ميشه خودتونو معرفى كنيد؟
نوشتمو نوشت
ساعت ها برايم گفت...
از تنهايى اش
از گذشته اش كه پاك بود از آدم ها
ناليد از عشق هاى امروزى...
گفت منتظر است ...
يك دانه نابَش سرِ راهش قرار گيرد...
با شماره ى خودم پيغام دادم ...
جواب نداد !
براىِ غريبه اما،
حاضر بود جانَش را بدهد...
عجيب بود ...
كه ديگر خبرى از شلوغىِ كارَش نبود
عجيب بود كه ديگر دستش هم بند نبود
عجيب بود،همه چيز عجيب بود...
بعد از سال ها،
مرا با غريبه اى عوض كرد ...
كه خودم بودم!
گاهى در زندگى غريبه شويد...
آدم ها گاهى غريبه ها را ...
به عشقشان ترجيح مي دهند! ‌‌

 

علي_قاضي_نظام

 

همه تنهاییم!

 

دكتر شریعتی چه عاشقانه گفت:


من تو را دوست دارم،
تو دیگری را
و دیگری دیگری را...
واینگونه است كه همه تنهاییم!

 

بخشیدن

 

ما را شكست خورده ما را با اشک‌های ‌مان رها كردند و رفتند
و از آن روز بود كه ما بخشيدن را از ياد برديم...

 

ناظم_حكمت

 

مرد شدم

 

از جهان ترد شدم !
کنج قفس سرد شدم !
دختری گوشه ی زندان دلم میرقصید!!
کشتَمَش!
تا که بفهمد من دگر مرد شدم

 

مریم_درویش

 

تعطیل

 

جمعه
به دنیا آمده ام ؛
به هرچه دل می بندم تعطیل است...!

 

صادق_هدایت

 

نگاهی نگران

 

بگذار که درها همگی بسته بمانند


وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست .....


ناصر_حامدی

 

سِر شدگی

 

یه روز صبح از خواب بلند میشی و متوجه میشی هیچ حسی به گذشته و آدم های گذشته نداری، دیگه می تونی واسه همشون آرزوی خوشبختی کنی؛
یه جور رهایی و بی احساسی کامل، از اون به بعد با کسی جر و بحث نمی کنی، به همه لبخند می زنی و از همه چیز ساده می گذری.
مردم بهش میگن قوی شدن، اما من میگم سِر شدگی!

 

روزبه_معین

 

دردِ نهان

 

در من
هزار دردِ نهان
گريه می کنند...

 

#حسین_منزوی