به جهنم
امروز صبح ...
باصدای بلند ...
به خودم صبح بخیر گفتم...
بافت موهایم را بازکردم ...
برای خودم تازه دم ترین چای را...
میان فنجان ...
گل سرخی مادرم ...
ریختم
لقمه های کوچک نان وپنیر را ...
با کمال اشتها خوردم ...
بعضی وقت ها خوب است ...
که بلند فریاد بزنی ...
*به جهنم که نیست *
باصدای بلند ...
به خودم صبح بخیر گفتم...
بافت موهایم را بازکردم ...
برای خودم تازه دم ترین چای را...
میان فنجان ...
گل سرخی مادرم ...
ریختم
لقمه های کوچک نان وپنیر را ...
با کمال اشتها خوردم ...
بعضی وقت ها خوب است ...
که بلند فریاد بزنی ...
*به جهنم که نیست *
غزل_چاووش
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم دی ۱۳۹۷ ساعت 2:18 توسط ܔܜܔ💙 رهــــا 💙ܔܜܔ
|