زن

بعضی از آدم ها

دوست داشتنشان که می گیرد

محال است بند بیاید

ما به این بعضی ها می گوییم " زن "

 

حمید_رها

مابقی مسافرند

از هزاران زني که...
 فردا پياده مي‌شوند از قطار...
يکي زيبا...
و مابقي مسافرند...

 

عباس_صفاری

 

در من زنی ست

در من زنی ست خیاط ...
که دلتنگی را می دوزد...
 با بغض به اشک...
در من زنی ست بافنده...
که می بافد در خیال خویش...
امید را به آرزو...
در من زنی ست آشپز!
که حواسش هست ترخون غذا
چشمت را تر نکند ...
و دلت را خون!
و در من زنی ست عاشق...
که دوست داشتن را هجی می کند...
میان هر نفس...
اما...
تو هیچ یک از این زن ها را دوست نداشتی!

 

ناهید_سعادتیان

 

زنی شبیهِ من...

زنی‌ با موهای سیاه...
با بارانی سیاه...
با شال گردنی سیاه...
با کاغذی در مشت...
رویش نوشته...
" تو بهانه ی شعر‌های منی"
زنی‌ که دل به بارانی خیابان‌ها می دهد...
می رود...
می رود...
می رود...
و زیر لب می‌خواند...
دعا کن بر نگردم "
زنی شبیهِ من...

 

نیکی_فیروزکوهی

 

زن هایی که

از زن هایی که حس  مالکیت دارند...
 خوشم می آید...
آن هایی که با مرد هایشان ...
مثل بچه ی خودشان رفتار می کنند
نگرانند که نکند ناهارش را دیر بخورد ...
یا شلوارش اتو نداشته باشد...
نخ در رفته گوشه ی یقه ی شوهرشان را
 با دندان می برند...
زمستان که نزدیک می شود ...
میله بافتنی و کاموا در دستشان هست
 که برای مردشان شال ببافند
صبح ها میز صبحانه را می چینند....
ظرف غذای فلزی َش را پر می کنند ...
که مبادا سر کار گشنه بماند
و بعد هم تدارک شام می بینند...
مردشان را به آغوش می کشند ....
و تا چشم هایش سنگین نشود ...
پلک روی هم نمی گذارند
از همین زن هایی که عشقشان را ...
با توجه کردن نشان می دهند
از همین زن هایی که وقتی هستند،...
دوست داری بچه ترین مرد دنیا باشی
دوست داری ...
از پس انجام هیچ کدام از ...
کار های شخصی َ ت بر نیایی...

 

حامد_رجب_پور